متن غریق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غریق
.
فرزندِ نداشته ام،
می خواهم بدانی تو، صرف پاره ی تنِ من بودن، لایق دوست داشته شدن هستی .
اطمینان می دهم عشقی که به تو می ورزم، صرفا به سبب نسبتی است که با من داری؛ و محدود به هیچ عنوانی نمی شود.
من قول می دهم رشته...
قسمِ راستِ من
به همان انعکاس تصویر ماه
در پنجره ی ساختمان رو به رو است؛
که اگر نباشد
درد دل هایم بغض نشده؛ دار می شوند!
- کتایون آتاکیشی زاده
وقتی از انزوا صحبت می کنم
یعنی چهره ی این مردم
پر است از رد اشک های پاک نشده؛
یعنی از میان هشتاد میلیون نفر
یک نفر دست بر گونه ی دیگری نکشیده. :)
- کتایون آتاکیشی زاده
با صدای ساعت روز جمعه از خواب بلند شدم .
خیلی هم فرقی نمی کرد. از وقتی از خونه برم بیرون نمی رم، هرروزش برام جمعه ست!
ولی امروز عجیب تره.
دلتنگی برای تمام آدم ها تو روز جمعه روی دلم سنگینی می کنه.
عذاب وجدان کار های عقب افتاده...
رنگ های که ترمیم نشده، کمرنگ میشوند؛
مانند دوست داشتن های بدون ابراز..!
کتایون آتاکیشی زاده
قلب بزرگ می خواهد؛
دوست داشتن انسان های تنگ نظر.
در حالی که مهربانان،
در کنج قلب همه جا؛
و حتی گم می شوند!
- کتایون آتاکیشی زاده
عقربه های ساعت را جا به جا می کنم؛
تا هروقت آمدی؛
بدقولی نکرده باشی... :)
- کتایون آتاکیشی زاده
خوشحالم که آینه را،
جایگزین انعکاس آب کردیم.
خیال نوازش شدن صورتت حتی توسط آب؛
خواب را برایم زهر می کند!
- کتایون آتاکیشی زاده
در دو جهان متفاوت زندگی می کنی.
تو در قلب کسی که دوستت دارد؛
من در افکار دور ریختنیِ تو!
- کتایون آتاکیشی زاده
آنچه از دست دادیم؛
قمار شده بود.
دل را روی میز گذاشتیم، تا دلش را بدست آوریم.
دست بعد، پای غرور را به میان کشیدیم،
تا آنکه رفته، بازگردانیم!
ما، معتاد به باخت بودیم.
- کتایون آتاکیشی زاده
به طرز اشتباهی غم انگیز ام.
انگار که غم را قاف نوشته باشم یا انگیز را با ذال.
انگار چشمانم به تر بودن؛
قلبم به تپیدن اندوه؛
و ذهنم به فکرهای آزار دهنده؛
عادت کرده باشد.
انگار خوشی ها مانند یک آبنباتِ شیرین، عمرشان کوتاه است؛
و بعد دهانم، مزه...
شاید آنقدرها هم ترسناک نیست.
شاید فرشته ی مرگ،
روحمان را در آغوش ابدی اش می کشد؛
و پایانی آرامش بخش است؛
برای تشویش های بی انتهای دنیوی مان..!
- کتایون آتاکیشی زاده
چشمانت عطرِ نمِ چاه را دارد؛
نگاهت سرد و مژه هایت خیس.
مشکی، عمیق
اما؛
بی منظره است!
- کتایون آتاکیشی زاده
شاید گریه هم
درمان خوبی باشد.
گریه، آزمایشی با نتیجه ی فوری بدحالی است؛
و در عین حال
می تواند سِرُمِ به تاخیر انداختن غم باد گرفتنمان هم باشد؛
سوپاپ اطمینانی برای دق نکردن؛
و تنظیم میزان اندوه درون قلب!
- کتایون آتاکیشی زاده
همین را کم داشتم!
اینکه کلمات هم،
در نبودنت،
برای روی کاغذ آمدن؛
طاقچه بالا بگذارند!
- کتایون آتاکیشی زاده
برایشان اشک می ریزم؛
برای بغضی که در من دار می زنند.
برای انسان هایی قرار بود دوستشان داشته باشم اما؛
اکنون جلوی دیوار، صف کشیده اند؛
و قرار است گلوله ای افکار پوچشان را به دیوار بپاشد؛
و جنازه شان را از چشمم بی اندازد!
- کتایون آتاکیشی زاده
مگر خوشبختی
همان لبخند غیر قابل کنترلی نیست که چند ثانیه روی صورتت می نشیند؟!
مگر همان عطر چای و هل پیچیده داخل آشپزخانه نیست؟!
لباس راحت و خنکی که بعد از یک روز سخت تحصیلی یا کاری می پوشید؟!
آب خنکی که با پایین رفتن سیب گلویتان را تکان...
ما را اگر از تنبیه نترسانند،
انسان گونه رفتار می کنیم اما؛
آدم نمی شویم!
اگر شکستن قلب و
بهم ریختن روح و روان دیگران
نیازمند پرداخت دیه و غرامت بود؛
تمام زندگی مان را قبل از سی سالگی
از دست داده بودیم!
- کتایون آتاکیشی زاده
اگه همه بگن چشمات سیاهه؛
من می گم چشمات رنگ آسمون شبه!
اگه رنگ لبخندت رو به صورتی شباهت بدن؛
من بهت می گم لبخندت همرنگ شکوفه گیلاسه!
اگه همه روی چاق بودنت توافق داشته باشن؛
من می گم همین که تو بغلم جا می شی خوبه!
اگه هیچ کس...
من به گناه بودن این نگا ه ها آگاهم؛
تو به حق الناسِ دزدیدنِ دل،
آگاهی؟!
- کتایون آتاکیشی زاده