سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
زیبایی را قاب بگیر و بر کنج دلت بیاویزو یا درون گلدانی زیر مشتی خاک مدفونو هرروز با قطره ای آبمیهمانش کن، آنچه جوانه می زند، مهری ست در قلبت،خودکاشته ای جاودان...
من و تو و سکوتی پر نواتو و من و این عشق جاودان......
نقاشی ات می کنم !به روی بومِ قلبم ،با قلمویی از جنسِ عشق ،با اینکه خودم از تبارِ پاییزم !ولی،تو را بهار می کشم ... تو را که در برگ ریزانِ دلمهمیشه سبزی !سبزینه ای جاودان ......
اگر مزارعِ آسمان از میان بروندو جمله کائنات محو گردنداگر که خورشیدها ندرخشندزمین تهی باشدآنچنانکه تو باشی و تو،دوباره هستی هاخویشتن را در تو یابندحیاتِ جاودانه توئیتوئی که جان بخشیاز برای مرگ جایی نیستهیچ ذرّه ای فنا نخواهد شدتو ذاتِ هستی و جانِ آسمان و زمینیتا تو نخواهیجهان و هرچه در او هستجاودان برجاست...
به یاد آنان که هرگز فرود نیامدند تا نام ایران بر فراز آسمانها جاودان بماندروز نیرویی هوایی مبارک...
یاد رُخسار تو را در دل نهان داریم مادر دلِ دوزخ بهشت جاودان داریم ما...
قلب تو پناه مهر پاک منست،وین سینه پناه مهربانی تو. ای شاخه ی سبز مهر ، خسته مبادگلهای سپید شادمانی تو. از بوی بنفشگان گیسوی تو،پرواز پرستوان سرکش یاد، پروای شکیب آهوان گریز،سرشاری تاک و میگساری باد. تو آینة سپید بخت منی،مهر تو گواه بختیاری من. ای بی تو یگانه ، غمگساری منبا یاد منی و یادگار منی افسانه ی مهری – ای به یاد تو یاداین سینه ، پناه جاودان تو باد !...