جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
گفته بودم، تاپائیز نشده برگرد!نه برای خودم!بلکه برایتُ می گفتم ...ببین!حالا پائیز رسیده ووسوسه ی خیس شدن موی مان زیر باران،قدم زدنمان ...و صدای خش خش_برگ های_رنگارنگکه زیر پایمان جان می دهند ...و چتری که بخاطر ساختن ای لحظه های زیباهیچوقت باز نمی شود،مارا بدون همپیر خواهد کرد!پائیز را تنهایی سَر کردن کارِ آدم عاشق نیست،آدم عاشق به تنهایی توان زندگی در این فصل_سرد راندارد.من تُ را می شناختم!تُ آدم تنهایی قدم زدن،تنهای...