متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
رفتی دل از نبود تو دلگیر می شود
بی حوصله از تمام دنیا سیر می شود
زل زده ام به عکس تو بدون پلک
چشمان من به عکس تو زنجیر می شود
اشکم به روی قاب عکس نمی چکد
شاید کویری دید و تبخیر می شود
خانه در سکوت با...
🍁تمام من برای توست🍁
دلیل جوشش غزل وجود چشم های توست
معنای من برای تو بودن به زیر پای توست
سنگین نگاه میکنی وقتی که خالی از منی
بگو چگونه جان دهد جانم فقط برای توست
نوای دلنشین تو پر است در تمام من
سکوت می شوم فقط تمام من...
دوست ات دارم های تو شنیدن دارد
آرامش در بستر چشمان تو دیدن دارد
از دو سو مویت چه زیباست رو گلو
دست در دست تو از شوق پریدن دارد
شراب هفت ساله هم از بوی تو مست شود
سیب در دستان تو احساس رسیدن دارد
تو زیبایی ؛ دلاویزترین...
زیبا دختری مسیرش سوی من بود
نا خواسته در تیر رس یک راهزن بود
در تیر رسم تیر نگاه اش به دل ام زد
آهسته و ارام به زمین کمان من بود
بی دغدغه بی جنگ و نبردی دلم آرام
در دام دوتا چشم دو شمشیر زن بود
خواستم از...
کاش تو شاه نشین قلب ماشی
ای بهترین خلقت نقاش باشی
تو خوشتر از نقاشی اندام کاشی
ای شاهکار صنعت پیکر تراشی
خورشید منی دور تو می گردم همیشه
تو محوری و عالم هستی در حواشی
از خانه بیرون آ و دنبالت بلولان
یک شهر را با دامن گلدار ماشی...
بار دیگر دل به یادت بی قراری می کند
با غم تو در درونم دل سواری می کند
باز امشب مثل هر شب بعد باران مرده ام
در پشت پنجره ای رو به خیابان مرده ام
من و یاد آن نکاهت در زیر بارانی که نیست
میشوم خیس خیالت در...
دوست دارم تنها شویم یک بوسه از لبت کنم
در آغوشم کشم آغوش خود حبس ات کنم
دوست دارم شیرین شوی شیرین تر از افسانه ها
تا شاه نشین قلب خود در قصه ها ثبت ات کنم
گریه دارم شانه هایت پیش دیگری ست
این قصه ی دیگری هم نیش دیگری ست
باز امشب دل به یادت بی قراری می کند
جای دل غم با دل ام دل سواری می کند
درخیالم با تو ام در زیر بارانی که نیست
شدم خیس خیالت در خیابانی که نیست...
گریه دارم شانه ات دیوانه پیش دیگری ست
غصه ی این دیگری بر قلبم نیش دیگری ست
بازم امشب دل به یادت بی قراری می کند
جای دل غم با دل من دل سواری می کند
مثل هر شب بار دیگر بعد باران مرده ام
پشت یک پنجره ام رو...
در خیالت همچو هر شب زیر باران مرده ام
در فراغت با غمت از بغض پنهان مرده ام
در اتاقم من به یادت در خیالم حبس شدم
هر شب هر شب مثل امشب در خیابان مرده ام
می کشم بو کوچه کوچه در خیالم تا خیابان
مثل هر شب بی...
ای عشق من ز حرفم کمی دفع از ملال گیر
این گفته های دل را بیا بر قیل و قال گیر
شاعر نبوده نیستم داد خداست بر من
از فیض غیبی دل بیا تو ذوق و حال گیر
هر چه که بر تو گویم الهام حق بدان اش
هر روز...
تو نباشی بدنم میسوزد
نفسم، جان و تنم میسوزد
تو بهارم نشوی میدانی
گل سرخ چمنم میسوزد
تو ز شهرم گر روی دور شوی
کوچه های وطنم میسوزد
بکنم یاد لبانت را تا
به دهانم سخنم میسوزد
هوش و گوشم به تو باشد لیکن
دل زارم به زنم میسوزد
به...
در سراغم می دوی هر سو هراسان مثل سگ
رد پایم را به هذیان مثل سگ بو می کشی
در فراقم گشته ای نالان و گریان مثل سگ
کوچه کوچه کوچه کوچه زیر باران مثل سگ
عاقبت لِه می شوی بین اتوبان مثل سگ
سعی کردم دور باشم از تو...
باز هم چشمان تو شعر مرا ریخت بهم
واژه واژه آمد و اشعار مرا ریخت بهم
آغوشت حبسم بکن حرفی از آزادی نزن
دوری ازآغوش تو آزادی ام را ریخت بهم
خنده و لبخند من بسته به لب های تو بود
خط سرخ دو لب ات خط نشان را ریخت...
باز هم چشمان تو شعر مرا ریخت بهم
واژه واژه آمد و اشعارم را ریخت بهم
آغوش خود حبسم بکن حرف از آزادی هم نزن
دوری ازآغوش تو آزادی ام را ریخت بهم
من فقط خندیدن ام بسته به لب های تو شد
خط سرخ دو لب ات خط نشانم...
تو گیسو افشان منی / شعله این عشق منی
یا تو مرا بکش برو / یا جمع کن موی خوشگلو
نگاه تو سلاح تو /شلیک با صدای تو
من که نشانت هستم /هر چه بگویی هستم /
من عاشق تو هستم /ببین از عشقت مستم
بیا عاشق شو تو کم...
از چشمت بجوشد غزل آغاز میکنم
شعر تازه را در نگاهت پرداز میکنم
عطر تتت حواس مرا لمس میکند
وقتی دکمه های تو را باز میکنم
دل عاشق ام تنها برای تو می تپد
قفل سکوتم را برای تو باز میکنم
گل برگ های روی لبخندت را
با بوسه تک...
امشب بیا و خستگی هایم جواب کن
یک یک نوشته های دلم را حساب کن
بی مهری ات مشابه کابوس بود گذشت
شکر خدا که آمدی ترک عتاب کن
از دودمان لطف نگاهت کمی به من
یا که به ناز و حلقه ی مویت عذاب کن
با تاب موی تو...
کاش کسی بیاید و از تو خبر بیاورد
آن قلب زخمی مرا تا پشت در بیاورد
دو کفش رفته تو را دو پای زخمی ترا
پاره پاره ی تن مرا از دم تبر بیاورد
نگاه تو کشف پر از دغدغه ای بود مرا
شاعری که سوخت دلش از کجا جگر...
کاش کسی بیاید و از تو خبر بیاورد
این قلب زخمی مرا تا پشت در بیاورد
کفش های در خون تو را آن پای زخمی ترا
پاره پاره ی تن مرا از دم تبر بیاورد
در نگاهت مرا یک کشف پر دغدغه بود
شاعر ترس گرفته تنش از کجا جگر...
با عشقت مرا دیگر به جزء تردید نیست
با جور و جفای تو به جزء تهدید نیست
با یاد تو در محبس خود پیر شدم
در اتاقم که به جزء نور خورشید نیست
اما لحظه دیدار تو حادثه ا ی عالی بود
افسوس جای تو در زندگی ام خالی بود...
مجنون شدم از اینکه دوباره ماه گرفته
یا نه لیلای من از جانب من نگاه گرفته
من همه تن پر شدم از عشقش ولی حیف
عشق ام که سری تکان داده کلاه گرفته
با گوشه ی چشم خود به من اشاره ای کرد
حتما که مرا با کسی اشتباه گرفته...