زحمت چه میکشی پیِ درمانِ ما طبیب؟ ما نمی شویم و تو..... میشوی
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش..!
آدم باز نشسته ،نویسنده می شود نویسنده باز نشسته، منتقد منتقد بازنشسته، فیلسوف فیلسوف باز نشسته، دیوانه دیوانه باز نشسته، شاعر (نه نه ببخشید ، شاعر، شاعر به دنیا می آید ) دیوانه بازنشسته، آدم می شود !
همه جا قصه ی دیوانگی مجنون است هیچکس راخبری نیست که لیلی چون است
کاشکی سَر بشکَند، پا بشکند، دل نشکند سرگذشت دل شکستن بود و بَس جانکاه بود...
کیَ ام من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان نه آرامی ، نه امیدی نه همدردی، نه همراهی...........
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
درگیر این آشپزخانه ی کوچکم در جهانی که باید خیلیییی بزرگ باشد سرزمین هایش را دیده ام کوههایش را دریاهایش را در کتاب جغرافیای دخترم من اما همچنان درگیر این آشپزخانه ام که آسمان کوچکش را حتی بخار یک فنجان چای هم می تواند برایم ابری کند.
گر چه دوری می کنم، بی صبر و آرامم هنوز می نمایم اینچنین وحشی ، ولی رامم هنوز
-نه صدایم… و نه روشنی ؛ طنین تنهایی تو هستم ! طنین تاریکی تو…
آری از شوق به هوا میپرم و خوب می دانم سالهاست مرده ام...
گر ندارے دانش ترکیب رنگ بین گل ها زشت یا زیبا مکن خوبدیدن شرطانسانبودنست عیب را در این وآن پیدا مکن ...!!
رشکم آید که کسی سیر ، نگه در تو کند........
زبَس نِشستم و با شب حَدیث غم گُفتم زِ غُصہ رنگ من و رنگ شب پرید بیا...
کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد آفتاب دیدگانم سرد می شد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
حالم از شرح غمت....... افسانه ایست.......
چو پرید سوی بامَت ز تنم کبوتر دل به فَغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد...
عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم اکنون که پیدا کرده ام ، بنشین تماشایت کنم
شعار نیستم که تاریخ مصرفم تمام شود! «شعرم» تو نخوانی ام فرزندت می خواندم!
در عشق دو چیز است که پایانش نیست اول سر زلف یار و اخر شب ماست
من خَراب توام و چشم تو بیمار من است...
کز هر چه در خیال من آمد نکوتری...
گیرم که حرام است لبی تر کنم از تو... پیش نظرت تشنه بمیرم چه؟ حلال است؟
ای دل مرا دیوانه کردی،خوب کردی با عالمم بیگانه کردی،خوب کردی سر را که از باد غرور آکنده دیدی مستم به یک پیمانه کردی،خوب کردی