جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
دختر نازل شد و پدر کیش مهر سرود و مادر زیبا شد....
و من آن نهال سبز باران ندیده ام که ریشه در سپیدار استواری دارم به نام پدر......
آغوش امن تو آغازین سخن امنیتای اولین خاطره ات در ذهنم، آغوشت!وقتی از هق هق گریه ی یک ترس در بغلت دل می زدم، یادت هست؟ دو ساله بودم... جام بلورین پر از آب حیات!امتداد زندگی یک گل چیده... پدرم! اولین روز پدر بعد از آسمانی شدنت،بر تو مبارک!هدیه ای در خورت ندارمدستان من خالی تر از آن است... قلبم را بگیر و قلمم را...
دلم می خواست در مربع کوچکی از گذشته حبس می شدم ! جایی میان آغوش مادر گوشه ی امنی مانند بازوان محکم پدر !خانه ی عشقی که هیچ طوفانی تکانش نمی داد و سرسختانه فقط در حال نواختن آهنگ خوشبختی بود !...
با چهره ی خستهبا کوله بار درداز کار برمی گشتاز پا نیفتادهلبخند رو لب داشتهر بار بر می گشتخیلی دلم می سوختبابا برای مااز خیلی چیزا زدهر روز می دیدمبا حال خوش می رفتبیمار بر می گشتمثل قدیمی هاپیراهنش سادهاما مرتب بودروحش وبال مرگجسمش دچار دردجونش روی لب بودتو گریه و خندهتو اخم و لبخندشیک عمر غم دیدمبابارو کم دیدمچون ساعت کاریشاز صبح تا شب بود...
سالی که پدردنبال یک لقمه نان انقدر ز م ی ن م ی ن م ی ن خورد سیر شد...
پدرنفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست...
هر پدری واقعا می خواهد که پسرانش مثل او باشند....
بابا نبودنتتمام روزهای هفتهقلبم را به درد می آورداما ...جمعه که می شودجای خالی اتطور دیگری تیر می کشد!...
اگر بدانی چه کسی کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است، "پدرت "را می پرستیدی..!...
فقط ای کاش می توانستم پدر خود را بفهمم....
نه زبریِ ریش اش،نه هجومِ نافذِ نگاه اش،نه صدایِ خنده هایشو نه حتیدست هایِ خسته اش.از پدر تنهاعکسی باقی ستکنار عکس های رویِ دیوار...
کنار یادتهر روز و هر ساعتبا یک آهسه نقطه میگذارم...این جای خالیبا هیچ چیز جز توپر نمیشود,,پدر...پدر روزت در آسمان هامبارک...
پدر عزیزممهربان ترینم...همیشه باشمن زیر سایه ی محکم مردانه ات قدرت می گیرمهر روز روز توست،هر روزت مبارک...
سالی که پدردنبال یک لقمه نان انقدر ز م ی ن م ی ن م ی ن خورد ترکید...
هر کجا لنگ شدم یا که کسی رنجم دادپدرم گفت ولش کن تو برو من هستم...
پ مثل پدرپدری که پرستیدن دارد...هم نامش هم خاکش و هم جانشروزت مبارک قلب من...
پدرای وجودم از تو قدرت و توان گرفتهای که از دم نفسهایت هستی من جان گرفته...روزت مبارک عزیزترینم...
پدر...ای ریشه ی زندگانیمروزت مبارک...
پدر!روزت رسید و من ندارمت......
پدر ! سایه ت برام دار و نداره پدر ! دستاتو می بوسم دوباره پدر ! قربون اون موهای برفیت بدون تو سیاه هر ستاره ستاره ی روشن زندگی من روزت مبارک...
دلتنگیآدم را به جنون میکشدپدرمبی تو من مجنون تریندلتنگ دنیا شده امروزت در آسمان ها مبارک...
پدر عزیزمتاج سرم ،تو اعتبار منی،تو تکیه گاه منیبدون تو و محبت های بی پایانت من هیچمامیدوارم بتونم فرزند خوبی برای شما باشمبهترین بابای دنیا ، روزت مبارک...
پدرمای عزیزتر از جانم کجایی...؟!امروز روز توست...
امسال پدر ندارم...
پدر بسیار عزیزم افتخارم در زندگی پسرِ تو بودن است..! به خود می بالم و چه خوب است هر گاه که نام پدرم را میپرسند ، نام تو بر زبان می آید.روزت مبارک پادشاه زندگی من...
پدری دارم از جنس بهار قامتش سرو بلند رحمت و صبر و قرار سخنانش پر پند دیده اش رود روانپدر ای هستی من،تا ابد سبز بمان روزت مبارک پدر عزیزم...
پدر سرخ می کند صورت به سیلی رخ فرزند نگردد زرد و نیلی...
میخوای باباتو سورپرایز کنی؟یکبار بی مقدمه دستاتو بنداز دور گردن باباتو گونه هاشو ببوسببین چه اتفاقات خوبی بعدش می افته.پدرها هم دلشون بوس میخواد ولی به زبان نمیارن....
دختر که باشی...میدونی محکم ترین پناهگاه دنیاآغوش گرم پدرتهمیدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستت بگیری و دیگه از هیچی نترسی دستای گرم و مهربون پدرته،هر کجای دنیا هم باشی ،چه باشه چه نباشهقویترین فرشته ی نگهبان پدرته...
مرا نمی شناسی؟؟من همانم که برای پیروزی تو،تمام زندگی ام را دادم،باز هم نشناختی؟روزگاری مرا پدر میخواندی......
همه ی دنیا هم که دورت جمع شده باشند،باز هم برای گرم بودن پشتت به یک سه حرفینیاز داری از جنس پدر......
آهای اونایی کهوقتی پدرتون صداتون میکنه میگید:هان؟چیه؟چیکار داری؟؟؟یادتون باشه،کسایی هستن که حاضرن عمرشونو بدنتا پدرشون یکبار دیگه صداشون کنه......
ای کاش بودی پدر...
پدر!ای آرامش زندگیدوستت دارمروزت مبارک...
همیشه در قلب منی پدر روزت مبارک...
پدرم در همه خاطره هایم پیداست پدرم یک غزل خسته ولی پر معناست پدرم خسته نباشی ، پدر محبوبم بوسه بر تاول دست تو، پدر جان زیباست...
بوی دستان پراز تاول و نان می آیدچه قشنگ است پدر خنده کنان می آیدبه نگاه پدرم خنده همیشه جاری است با حضورش به خدا خانه به جان می آید...
روحت شاد پدربا اینکه نیستینامت باعث افتخار و سربلندی من است.هر جا که پا می گذارم از تو می پرسند....
بابای خوب من!شب های بی قراری با غروب دلواپسی،هر شب از راه می رسند.من دلتنگ تر از همیشه زمانبه پشت پنجره می آیمتا تو را در آسمانبه نظاره بنشینم...
بابا جونمیه گوشه نهتمام قلبم را برایت کنار گذاشته امروزت مبارک عزیزتر از جانم...
گفته ام بارها و میگویمبی وجودش حیات مکروه استهمه عمر تکیه گاهم بودپدرم نام کوچکش کوه است...
پدر جان ....درد هایت را با هیچ کس نگفتیاز غصه هایت حرفی نزدیاز تمام چیز هایی کهدر دلت بود و به دست نیاوردی.چه روز ها گره زدی به شبو چه گره ها که باز کردی از فردای ماپاهایت خستهاز جست و جوی نان، امااین سفره قسم می خوردکه هرگز بدون نانبه خانه نیامدیتو همیشه لبخند بر لب داشتیتو به ظاهر می خندیدیتا در دل های ما غصه هجوم نیاوردباور دارم که برای تمام رنج هایی که تحمل کردیخداوند هزاران بهشت به تو بدهکار است.....
در زمستان،صورت پدرم سرخ بود همه گفتن از سرماست. در تابستان،صورت پدرم سرخ بود همه گفتن از گرماست. هیچکس نگفتسرخی صورت پدرم از سیلی روزگار است......
حواسمان به چروک های دور چشم و لرزش دست های پدرانمان باشد.حواسمان به تر شدن های گاه و بیگاه چشم های کم سو و دلتنگی شان باشد.! حواسمان باشد که آنها تمام عمر حواسشان به ما بوده است....
فکر کردن به پدرمانند نشستن کنار آتش گرمدر یک روز سرد زمستان است.امنیت وجود پدر،برای هر کسیمثل آغوش گرم مادری مهربانبرای نوزاد در دنیای ناشناخته هاست....
بِمانند؛ موجی خروشان و پراستقامت؛بر صخرههای سهمگین روزگاربرخورد میکرد؛و آرامش را نثارمان میکرد.پدر پدر!پدر...
پدرم کسی است که هر وقت می گوید:درست می شود،تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ می بازد....
به سلامتی پدری کهنمی توانم رادر چشمانش زیاد دیدمولی از زبانش هرگز نشنیدم....
پدر یعنی...هر چه باشد روزهایت سخت،من هستم ،خیالت تخت...