پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در عروسی یا عذادر سرقت یا نبردبا هر تیر هوایییک نفر فریاد زدیک نفر روی زمین خوابید...تیرهای زیادی شلیک شده استتیرهای زیادی شلیک شده استتیرهای زیادی شلیک شده استدارم به تو فکر می کنمبه توئی که این همه ساکتیبه توئی که پناهگاهیجز خوابیدن روی تیرها نداریدارم به تو فکر می کنمآسمانِ بی رنگِ من!«آرمان پرناک»...
در زمانی که شور و هیاهوی زندگیدر هم می پیچد و هر گوشه ی کوچکی را در بر می گیرد،نیاز به پناهگاهی امن و آرام استتا دانش، نور و امید در ذهنمان باقی بماند.من پناهگاه را دانش می ناممجایی که پرتوهای دانش، روشنی را می بخشدو از پنجره های روحمان می تابدو قلبمان را به لحظه های ابدی می برد.در دنیای پرهیاهو، پناهگاه دانشما را به خود می خواندتا از شور و هیاهوبه دنیایی از نور و آرامش برسیم....
پنجره ی روحم سوی آغوش طبیعتگشاده ست و می نگرم به پاییزاز شور و شعف پر است دلم از این فصلکه می شود پناهگاه روحمدر پاییز، برگ ها می ریزندو روحم را به سوی خدا می کشاننددر پاییز، آسمان آبی تر استو روحم را به سوی عشق می کشانند...
پنجره، آغوش طبیعت استکه روح را از قفس می رهاندو در آغوش هزار رنگ پاییزبه پرواز درمی آوردپنجره، پناهگاه روح استکه از هیاهوی شهر و روزگاربه آرامش می رساندو در خلوت خود، با خالق هستیبه راز و نیاز می نشیند...
پنجره، دریچه ای است به سوی طبیعتآغوش سبز و خرمی که روح را می نوازدپاییز، فصلی است که زیبایی طبیعت را دوچندان می کندو پناهگاهی است برای روح خسته از زندگی شهریغزل قدیمی...
ای عشق ٬ پناهگاه پنداشتمت٬ ای چاه نهفته! راه پنداشتمت٬ ای چشم سیاه٬ آه ای چشم سیاه٬ آتش بودی٬ نگاه پنداشتمت...
همه ی زنان دنبال یک پناهگاهند، آغوش مردی که دوستش دارند یا خانه ی مردی که دوستش ندارند و پیراهن دلتنگی شان را آویزان، زیر آفتابی که پیراهن تو را هم خشک می کند. آغوش هر زن زیبایی، امن ترین جای دنیاست برای مردانی که تازه از جنگ برگشته اند و تنهایی شان را با ته مانده های سیگار زنی زیبا دور می ریزند، اما همه ی زنان هنگام تنهایی شان، به چیزهای ساده و معمولی پناه می برند، به آینه ی کوچک شان، شانه ی چوبیشان و هر روز موهایشان را شانه می کشند، به یاد مردی...
بهم زنگ بزن رفیق...بگو بُریدم...بگو خسته م...بگو دلم شکسته...بهم زنگ بزن...بگو میخوام ببینمت..بگو:آغوشِ تو آخرین پناهگاهه...مطمئن باش اگه همه ی دنیام تو رو نَخوان،هنوزم برای من دوست داشتنی ترین فرشته ی زمینی!به من زنگ بزن...تمام زندگیم...
آغوشتامن ترین پناهگاه من است بازوانت را به تن هیچ غریبه ای نسپار...
دو پناهگاه در مقابل مصیبت های زندگی وجود دارد: موسیقی و گربه ها....
دختر که باشی...میدونی محکم ترین پناهگاه دنیاآغوش گرم پدرتهمیدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستت بگیری و دیگه از هیچی نترسی دستای گرم و مهربون پدرته،هر کجای دنیا هم باشی ،چه باشه چه نباشهقویترین فرشته ی نگهبان پدرته...
پدر جان عزیزمشانه هایت، ستون محکمی است پناهگاه من خانه رادست در دستانم که می گذاریخون گرم آرامش،در کوچه ی رگ هایم می دودای مهربان ترین تولدت مبارک...
دروغ گفتن، هنری است که مانند هر هنر دیگر، همهی نیروی آدمی را میطلبد !باید خودت را تمام و کمال در اختیارش بگذاری. دروغ را باید اول خودت باور داشته باشی تا بتوانی دیگران را متقاعد کنی. لازمهی دروغ گفتن، آتش شوق است. به این علت، دروغ بیش از آنچه میپوشاند، آشکار میکند ...این کاریست که من از عهدهاش بر نمیآیم، این است که فقط یک پناهگاه دارم : «حقیقت»...
️و آغوشت تنها پناهگاه امن جهان است ️️بگذار تحریم ها بیشتر شوند و امنیت از بین برود️️مرز ، بازوان توست و امنیت نگاهت️️بگذار آغوش تو تنها پناه ناامنی هایم باشد️...