پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر چند که عمری همه از بوسه نوشتند من عاشق آن اخم پر از ناز حبیبم...
دلبرم گاهی به من زل میزنددر کنار گیس من گُل می زنددر سرم آواز بلبل می زندنغمه های او به هر دردی دواست دوست دار چشم و ابرویش منمعاشق امواج گیسویش منمکشته ی ماه بر و رویَش منماخم هایش می کند طوفان به پا ناز دارد،عشوه هایش بی شمارمی زند آتش به قلب بی قراردوستش دارم ولی دیوانه وارطرح لبخندش برایم کافی است...
زندگی همانند آینه است ، اگر اخم کنید او هم به شما اخم خواهد کرد ، اگر به او لبخند بزنید ، آنجاست که به شما خوش آمد می گوید !...
هر باردقیق تر ؛به دیوانه اَت نگاه کناَخم هایتمرا می کُشد ؛اَصلاهر گِرهدر مواجه با تو را دوست دارم...در هر گِره عاشق ترمکورتر...
لبخند تو شروع شعر است ؛مبادا اخم کنی..️️بند دل قافیه ها پاره شود ......
با چهره ی خستهبا کوله بار درداز کار برمی گشتاز پا نیفتادهلبخند رو لب داشتهر بار بر می گشتخیلی دلم می سوختبابا برای مااز خیلی چیزا زدهر روز می دیدمبا حال خوش می رفتبیمار بر می گشتمثل قدیمی هاپیراهنش سادهاما مرتب بودروحش وبال مرگجسمش دچار دردجونش روی لب بودتو گریه و خندهتو اخم و لبخندشیک عمر غم دیدمبابارو کم دیدمچون ساعت کاریشاز صبح تا شب بود...
تو مال منیاخم هاے توبالاتریڹ لذت دُنیاستاے بَهانہ ے تَماملوس شدڹ هاے مَن️️️...
مناخم کردن توروبه خندیدن با کسی دیگه عوض نمیکنم️️️️...
مردی یعنی توی اَخم هاش نگات کنه و یهو لبخند بزنه.....
خرابم می کند با اخم و با لبخند می سازددلم را برده معماری که فکرش را نمی کردم...
سنگم، اما به خدا اخمِ ظریفی کافیستناگهان ذوب کند قلبِ دماوند مرا......
دزدیده اند از لب تو خنده را مگر؟با اخم خود کجای جهان را خریده ای؟!...
همسرم من اخم کردن تو را به خندیدن با کسی دیگری عوض نمیکنممن حتی نداشته هایت را به داشته های کسی دیگری عوض نیمکنم ، من تار موی که هیچ حتی خاطرات تو را با دنیا عوض نم...
زندگی همانند آینه است اگر اخم کنید او هم به شما اخم خواهد کرد ، اگر به او لبخند بزنید ، آنجاست که به شما خوش آمد میگوید ......
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.بابام می گفت:نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و ن...
گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیستحتی گره اخم خدا وا شدنی نیست...