درد را با دردمندان التفاتی دیگر است....
کیست جز گریه به دلتنگی ما رحم کند..؟
چیستم؟!_خاطره_زخم_فراموش_شده..
لیلایِ هراسنده نه تمثیلِ زن این نیست
جهان پُر شمسِ تبریز است، مردی کو چو مولانا؟
نیست جز عشق تمنای دگر مجنون را...
کفاف ِ حسرت ما را زمین نخواهد داد ...
تلخ دارد زندگی بر ما دل خودکام ما...
شرح گیسوی تو را دیوانِ تشویشیم ما
چشم تو به دل فرصت نظّاره نبخشد...
هر ذره ای از آب و گلم در هوایِ توست...
وقتى از چشم تو افتادم ، دل مستم شکست..
دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد...
فکر کن میان خندیدن ، بغض قوت غالبت باشد...
چه کرده ام که به هجرانِ تو سزاوارم ؟
تسکین نیابد، جان من، صد بار اگر بینم تو را
حیف باشد در میان جان و جانان پیرهن ...
هیچ سیلاب به دریا نرساند ما را...
و به راهِ آرزوها همه عمر جستجوها
نتوانم که زمانی ، نکنم یاد از تو ...!
می توان یافت ز آغازِ وفا ، پایان را...
ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت ...
بی دهان تو کجاست طعم شراب..؟
مرا چه جای دل باشد چو دل گشته ست جای تو...