یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
غرور ویژگیِ من نیست،همه ی وجودمه...
محبوب من چشم های محترم شما تمام غرور من است...
اینکه هوامُ داریمنم هَواتُ دارمبی توهمش دنبالیه دیداردوبارمیعنی عاشقیم امّابه همدیگه نمیگیمیعنی حاضریم حتّیبرای هم بمیریماگه میخوایم آخرشدودِل به هم برسهیکی ازمابایدازغرورش دس بکشه ......
غرور ما را تصنعی و انسانیت ما را واقعی می سازد....
شناخت خودت، تو را از غرور در امان نگه می دارد....
فقدان پدریعنی مرگ غرور فرزند...
پشت آدمی که میگه میشه برگردیدیگه غروری برای شکسته شدن نیست.!...
قطب شمال یخزده ،با آن همه غروراندازهی نگاه تو بیرحم و سرد نیست......
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانمز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی...
چقدر ساده میشد در این برف ردِ پای دو نفر بمانداما غرورت ...اما غرورم.......
روزی که دلت برایمتنگ شدرو به روی آیینه بایستو ایستاده برای غرورت کف بزن...
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانمز غرور و ناز گفتی که مگر هنوز هستی...
کاش بعضیا میفهمیدن معذرت خواهی شکستن غرور نیست نمایش شعوره ......
غرور نذاشت بهت بگم قد خدا دوست دارمحالا نشستم یه گوشه دارم ستاره میشمارم...