در سفره ی تو هنوز قند است ای عشق!
پدر و مادر مثل قند هستند زنگیتو شیرین میکنن و خودشون تموم میشن
آمدنت قند را در دل من آب میکند برف را در دل زمستان
میخندی و تمامِ لَبت قَند میشود.. عشقم بهای خندهٔ تُ چند میشود؟
بازار قم از قند لبت رو به کسادی است بیچاره نکن حاج حسین و پسران را
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
تلخ کنی دهان من / قند به دیگران دهی
تو همانی که می شود چای را کنارت بدون قند...شیرین نوشید