چهارشنبه , ۵ مهر ۱۴۰۲
بنشین روبه روی من زیبابنشین زل بزن به چشمانمزیر لب از خودت بخوان شعریبا ردیف همیشه میمانم. دست در دست من بده کم رودست در دست من که یار تواماز گناهش نترس عزیزدلمدر جهنم خودم کنار توام. غنچه کن باز وقت گفتن شیندو لبت را که من خراب توامزل بزن باز توی چشمانمزل بزن مست شو... شراب توام.عشوه هایت چقدر بی مرزندبا نخ موت باز بازی کنارگ بم را ببین جلوی خودتحال من را تو بازسازی کن...
دلم می خواهدت؛ مانندِ وقتیکه نبضت در درونم پلک می زدتمامِ قطره های حسّ دل راچو مروارید، روی سِلک می زد***همان وقتی که احساست، دلم رابه مرزِ شورشِ رویا رسانیدجنونِ موجِ بی تابِ عطش رابه ژرفای دلِ دریا رسانید***به یادِ آن زمان های پر از مهربزن چشمک؛ ببینم باز هستی؟برای عشق ورزی های ممتدهنوز آماده ی پرواز هستی؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...