زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
محمدامین آقایی
مثل همان رسمم که نااهلم ولی بابم...
جای گلایه نیست اگر تو بریده ای
حکمی که از قفا بزند گردن مرا...
محمدامین آقایی...
متن محمدامین آقایی
غمی به وسعت گیسوی درهمت دارم
محمدامین آقایی
@aminaghaeiiiii...
متن محمدامین آقایی
قشنگ زندگی کن
جوری که از اشتباهات خودت هم لذت ببری....
متن خاص
به راستی تو کیستی که جهان به دور تو می چرخد و نگاهت زمام جهان را در دست دارد
چشمانت را ببند و در من غرق شو ... من آماده تمام شدنم....
متن محمدامین آقایی
به راستی که معشوقه ی مجنون و لیلی، فرهاد و شیرین و شاملو و آیدا تویی
همان که شهریار تو را شعر کرد
حافظ سراپا تو بود
مولوی با تو در سماع می رقصید
و شمس درپی تو بود...
متن محمدامین آقایی
به راستی تو کیستی که من عاشقت شده ام؟!
اقرار می کنم که یکتایی و همانندت را دنیا به خود ندیده است
به راستی که معشوقه ی مجنون و لیلی، فرهاد و شیرین و شاملو و آیدا تویی...
متن محمدامین آقایی
دستانت آه دستانت
دستانت که لطافت نسیم را دارد باز گلدان خشک شده را به تبسم وادار می کند
و بازدمت به خاک مرده گلدان جان تازه می بخشد و سراپا از گرمای وجودت آتش می گیرد؛ نفس هایت رستاخیز می کنند...
متن محمدامین آقایی
امیدوارم من آن کشتی خجسته باشم که بر ساحل دهانت لنگر می گیرد، در خشکی لبهایت دراز می کشد و دریا را در آغوش خود جای می دهد...
متن محمدامین آقایی
صدف سفید چشمانت مروارید سیاه رنگی را می پروراند
گیسوی پر کلاغی ات را به ماه کامل صورتت بپاشان تا بار دیگر همه ی مردم شهر از گرفتن ماه دلواپس شوند
تا بار دیگر ثابت شود که دنیایی در دست توست...
متن محمدامین آقایی
ط
▪️
صدف سفید چشمانت مروارید سیاه رنگی را می پروراند
گیسوی پر کلاغی ات را به ماه کامل صورتت بپاشان تا بار دیگر همه ی مردم شهر از گرفتن ماه دلواپس شوند
تا بار دیگر ثابت شود که دنیایی در دست توست
امیدوارم من آن کشتی خجسته باشم که بر ساحل دهانت لنگ...
متن محمدامین آقایی
جاده گمراه
▪️
خواستم دل بکنم آه دلم بند نشد
برکه بودم تو شدی ماه دلم بند نشد
یک قدم فاصله تا یوسف مصری شدن است
چه کنم من ته این چاه دلم بند نشد
عقل گفته است بر این جاده ی گمراه مرو
عشق ای جاده ی گمراه دلم بند نشد
کوچ کردم که بیفتد ز سرم...
متن محمدامین آقایی
به هنرمندی چشمان تو سوگند نشد
خواستم دل بکنم آه، دلم بند نشد...
متن محمدامین آقایی
خواستم از قفس فکر و خیالت بروم
خواه ناخواه به اکراه دلم بند نشد...
متن محمدامین آقایی
کوچ کردم که بیفتد ز سرم چشمانت
یادم آمد وسط راه دلم بند نشد...
متن محمدامین آقایی
عقل گفته است بر این جاده ی گمراه مرو
عشق ای جاده ی گمراه دلم بند نشد...
متن محمدامین آقایی
یک قدم فاصله تا یوسف مصری شدن است
چه کنم من ته این چاه دلم بند نشد...
متن محمدامین آقایی
خواستم دل بکنم آه دلم بند نشد
برکه بودم تو شدی ماه دلم بند نشد...
متن محمدامین آقایی
خجالت آفت عشق است بگذارش کنار ای دوست
سکوتی میکنم تا تو بخوانی شعر یا چیزی......
متن محمدامین آقایی
شبیه چای میمانی درون یک شب برفی
پر از گرما پر از عطری تو از احساس لبریزی...
متن محمدامین آقایی
به قلبم آمدی در یک غروب سرد پاییزی
دلم را برده ای با یک نگاه از بس دل انگیزی...
متن محمدامین آقایی
به قلبم آمدی در یک غروب سرد پاییزی
دلم را برده ای با یک نگاه از بس دل انگیزی
.
شبیه چای میمانی درون یک شب برفی
پر از گرما پر از عطری تو از احساس لبریزی
.
خجالت آفت عشق است بگذارش کنار ای دوست
سکوتی میکنم تا تو بخوانی شعر یا چیزی......
متن محمدامین آقایی
در من سرزمینی است ناشناخته
که سالهاست بدون تو خاک گرفته است....
متن محمدامین آقایی
اما آه...
این شهر رویایی چند سالی است در شبی بی ماه و مبهوت
کسوف کرده است
و ارواح پریشان خاطر در آن جولان می دهند...
متن محمدامین آقایی
می دانی
در من سرزمینی ناشناخته است
که خورشیدش در نگاه تو طلوع می کند
ماهش در چهره ات پدیدار می شود
شبش در پیچ و تاب گیسوانت چشم وا می کند
ستارگانش سنجاق های سر تو هستند
و دست هایت نسیم بهاری را معطر می کند...
متن عاشقانه
می دانی
در من سرزمینی ناشناخته است
که خورشیدش در نگاه تو طلوع می کند
ماهش در چهره ات پدیدار می شود
شبش در پیچ و تاب گیسوانت چشم وا می کند
ستارگانش سنجاق های سر تو هستند
و دست هایت نسیم بهاری را معطر می کند
.
اما آه...
این شهر رویایی چند س...
متن محمدامین آقایی
نمی دانم چه شد من فاتح مغرور ایرانی
قوی تر آمدم اما... خداقوت به بازویت...
متن محمدامین آقایی
تو آن سیلی و من آوار گیلانم تو می دانی؟!
که هر دم غرق می گردم میان این هیاهویت؟...
متن محمدامین آقایی
نمی دانم کجا آموختی علم قضاوت را!
که هر جا بوده حق با من تو گفتی از ترازویت...
متن محمدامین آقایی
شبیه شعر می ماند نگاه گرم و گیرایت
پر از اسرار پنهانی است چشمان هنرجویت...
متن محمدامین آقایی
نمی دانم چه وردی خوانده چشمانت میان شهر
که هر جادوگری مانده است در تفسیر جادویت...
متن محمدامین آقایی
ادامه