یکشنبه , ۹ مهر ۱۴۰۲
صدای نوحه ها می آید ای دل!غمی در حسّ ما می آید ای دل!سرای سینه ها آکنده از غم؛شهید از کربلا می آید ای دل!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
صدای نوحه ها، می آید ای دل!غمی، در حسّ ما، می آید ای دل!سرای سینه ها، آکنده از غم؛شهید از کربلا، می آید ای دل!زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
دمیده باز هم بوی محرم؛شده جاری به هرجا اشکِ ماتم؛گلِ احساسِ جان ها گریه دارد؛همه، گُل دشتِ دل ها گشته دَرهم!زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
همه، احساسِ دل، پُرشور و شِین است؛دوباره، ماتمِ مولا حسین است؛شده، سرچشمه های شادِ دل، خشک؛چرا که اشکِ غم، جان را در عِین است...زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
هوایِ گریه باز از نو، در عِین است؛تمامِ قامتم، از غم، چو غِین است؛گلِ احساسِ جان گریان شده؛ چون:عزای مردِ حق، مولا، حسین است...زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
نم نمک، آمده ای سوی دلم با دلِ خود؛تا کنی بسترِ احساسِ مرا منزلِ خود؛شور بخشید دلت بر دلِ من؛ بانمکم!کرده بزمِ دلِ من را دلِ «تو» محفلِ خود!زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس.🌿❤️🌿...
چشمانِ سیاهت، چو نگینِ گلِ الماس؛هر موجِ نگاهت، تبِ گرمای پُراحساس؛وقتی بزنی چشمکی از، چشمه ی قلبت،آبی بشود شورِ دلم مثلِ گلِ یاس!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.🌿❤️🌿...
زیباست گلی که: دلِ «تو» هدیه نمود؛هر برگِ گلت، آیه ی عشقی بِسُرود؛یک دفترِ صد برگِ پُر از مهر و وفاست؛کز هر طرفش می شود احساس درود!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.🌿❤️🌿...
پُررنگ ترین رنگِ وفا هست دلت؛بی رنگ تر از، آبِ صفا هست دلت؛از جنبه ی احساس و گلِ خوبی و مهر،همواره چه بی رنگ و ریا هست دلت!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.🌿❤️🌿...
از رنگ و ریا هیچ نبردی بویی؛با نوگلِ خوبی و صفا هم خویی؛آن قدر، تو بیرنگی و خوبی؛ گلِ من!که احساسِ دلم جز تو نبیند رویی!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.🌿❤️🌿...
«تو»، شعرِ دل و شعرِ تمامِ گُلِ عشق؛پیوسته رسد بر تو سلامِ گُلِ عشق؛چون سازِ محبّت، زند احساس و عطش،شعرت بشود حُسنِ ختامِ گُلِ عشق...زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.🌿❤️🌿...
درونِ سینه حسّی ناب دارم؛دلی سرگشته وُ، بی تاب دارم؛به رویای رسیدن، تا گلِ عشق،دمادم دیده ای بی خواب دارم...زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس 🌿❤️🌿...
وجودم با تو سرشار از وفا شد؛سراسر، شور و دنیای صفا شد؛میانِ جان شکفته نوگُلِ عشق؛و احساسم به مِهرت مبتلا شد...زهرا حکیمی بافقی،کتاب: دل گویه های بانوی احساس.🌿❤️🌿...
نباشد، جفایت؛ «گلم!» باورمنگردد، به جز، مِهرِ «تو»، در سرماز احساسِ پاینده در جامِ دلتو سرشار کن: کام و هم، ساغرمزهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
نهانِ جان شده، قاموسِ احساس؛بخوان آن را کمی با قلبِ حسّاس؛پسندیدی، اگر، گل واژه ای را،از آن شادی نما؛ چون دشتِ ریواس*زهرا حکیمی بافقی،کتاب: دل گویه های بانوی احساس.*پ.ن:خاصیتِ ریواس، فرح بخشی است.🌺❤️🌺...
قلبم به هوای تو زند شورِ نفس؛حسّم به جز از «تو» نکند میل به کس؛زیباست نگاهی به دلِ من که فقط،محتاجِ نگاهِ دلِ «تو» باشد و بس...زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.🌺❤️🌺...
چقدر این دل هوای سرد دارد؛هوای پر ز خاک و گرد دارد؛ز بس شبنم چکاند احساس قلبم،دلم شب بوی زرد درد دارد...زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
در سکوت دل خود، داد زدم؛داد دل، یکسره فریاد زدم؛بس که احساس دلم، درد و غم است،مشعل غم، به ره باد زدم...زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
تب های من، پُر از، بهانه ی عشق ست! لب های من، پُر از، ترانه ی عشق ست! شب های من، پُر از، ستاره ی احساس؛ دنیای من، پُر از، جوانه ی عشق ست!زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
فریاد کن، حسّ تبی، با دلِ خود!پرواز کن، تا تپشی؛ تا دلِ خود!وقتی، دلت، می تپد از، بلبلِ مِهر،در یاد کن، یا تبِ گُل؛ یا دلِ خود!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
تو وُ، حالِ پُر از، احساسِ مبهم؛تمامِ لحظه هایت، غرقِ ماتم؛عسل بانو! چه طعمی دارد این عشق؛که با دل می چشی، آن را، دمادم؟!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
برگرد، به سوی قلبِ حسّاسم باز!برگرد؛ بیا، به نزدِ من، با آواز!در رقص بگیر، شورِ احساست را؛از نو، بِنِما، تو عاشقی را، آغاز!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
تو دیدی که: به قلبم درد، جاری ست؛همان دردی، که تب می کرد، جاری ست؛نخواندی، حسّ پُردردِ دلم را؛هنوز آن التهابِ سرد، جاری ست!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
یک شب بیا؛ تا بنگری:این قلبِ بی تاب مرا؛حالِ مرا؛ احساسِ دل؛چشمان بی خواب مرا!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
نکن بیداد بر قلبِ حزینم؛که از بیدادِ تو، نقشِ زمینم؛رسد تا آسمانها، شورشِ دل؛اگر حسّی ز تو، هرگز نبینم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
بگو حرفِ قشنگِ مهرَبانی؛که پُر گردد دل از، حسّی نهانی!زمانی که: دلم بسیار تنهاست،مرا سرشارِ خود کن؛ می توانی!زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
نبودی در دلِ شب های قلبم/و پوچ و هیچ شد رویای قلبم/ز بس لرزیده دل، حسّی، نمانده/پر از خالی شده، دنیای قلبمزهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
تقدیم به جوانان:نگاهت را به مهرِ آسمانی کن!سپاسِ ایزدت، تا می توانی کن!جوانی و، تنت سالم؛ ببین این را؛و با ژرفای احساست، جوانی کن!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
وجودم، با تو سرشار از، وفا شد/سراسر، شور و دنیای صفا شد/میانِ جان شکفته، نوگلِ عشق/و احساسم، به مهرت، مبتلا شد/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.☘🌺☘...
صبح و، تپش و، شورش احساس؛ چه زیباست!بر میزِ عسل، دسته گلِ یاس؛ چه زیباست!وقتی که دلم، پر شود از قهوه ی چشمت،در باغِ نگاهت، گلِ الماس؛ چه زیباست! زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
ای حسِّ بی مِثل و مَثَل! صبح به خیر!احساسِ دیوانِ غزلِ! صبح به خیر!شیرین شده، با «تو» پگاهِ دلِ من؛شیرین تر از، جامِ عسل! صبح به خیر!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
سپیدارِ سپیده، شد شکوفا در احساسم شکفت امواجِ رویا به چشم اندازِ زیبای نگاهت دوباره، دوختم چشمِ دلم را زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
از روزنِ احساس، تو را دیده دلم/پروانه ی رخسارِ تو گردیده دلم/هر برگ، زِ گلبرگِ رخِ خوبِ تو را/تکرار به تکرار، پسندیده دلم/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
از زیستنِ بی تپشِ عشق، چه سیرم/بی عشق، نفس قبض شود؛ زود بمیرم/چون جامه ی احساس، به تن کرده دلِ من/باید که همه، کامِ دل از، عشق بگیرم/شاعر: زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
صبح آمده؛ با خنده نموده است: «سلام»/صد پنجره با عشق گشوده است؛ سلام/احساسِ خوشی، داده به دل، دست کنون/رنگِ شبِ تیره، چو زدوده است؛ سلام/شاعر: زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
نشسته بی قراری در دلِ من!هوای انتظاری در دلِ من!تمامِ من، از احساسِ تو شد شاد؛تمامِ توست جاری در دلِ من!زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
ای سازِ دوباره ی دل من!آوازِ دوباره ی دل من!احساس دمیده ای به قلبم؛همرازِ دوباره ی دل من!زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
ای نغمه ی عاشقانه ی دل!خوش ضرب ترین ترانه ی دل!«احساس» گرفته شوق تو باز؛برگرد؛ بیا؛ بهانه ی دل!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
معمّای گل و شبنم!تو را حل کرده ام، هردم؛میانِ جدولِ احساس؛درونِ دفترِ قلبم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
در آغوشت چه آرامم!چقدر عشق ست در کامم!شرابِ بوسه ی احساس،شده، پیوسته ی جامم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
در آغوشت نمِ آرامشم جاری ست/و سهمِ سینه ام، احساسِ سرشاری ست/تمامیِ تنم پُرگردد از مهر وُ/وجودم پُرتپش، از شورِ بسیاری ست/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
تبی در حسّ جان و هوشمان گُل کرد/دلی در سینه ی گُل پوشمان گُل کرد/به سمتم، آمدی؛ من هم به سوی تو/روانه گشتم و آغوشمان گُل کرد/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
گلم! جز «تو» نمی خواهم سری را/نمی خواهم، به جز «تو» دلبری را/نباشد حسّ من مانندِ زنبور/که بعد از «تو» بجوید دیگری را/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
چه زیبا می شود با دل، قرارم؛لبِ دریا و چای دبش و یارم!چه احساسِ خوشی دارم کنون من!تمامم را به یارم می سِپارم!زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
نمی خواهم بهشتی را، به جز بستانِ دلدارم؛نمی خواهم سرایی را، به جز گلخانه ی یارم؛ زمانی که: دلم لبریزِ احساسات می گردد،فقط بر سینه ی یارم، لب و، گل بوسه می کارم!زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس...
تب های من پُر از، بهانه ی عشق ست!لب های من پُر از، ترانه ی عشق ست!شب های من پُر از، ستاره ی احساس؛دنیای من پُر از، جوانه ی عشق ستشاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
آواز کن حسّ تبی با دلِ خود!پرواز کن تا تپشی؛ تا دلِ خود!وقتی، دلت، می تپد از، بلبلِ مهر،در یاد کن یا تبِ گُل؛ یا دلِ خود!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
تو و حالِ پُر از، احساسِ مبهم؛تمامِ لحظه هایت غرقِ ماتم؛عسل بانو! چه طعمی دارد این عشق؛که با دل می چشی آن را دمادم!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
برگرد به سوی قلبِ حسّاسم باز!برگرد؛ بیا، به نزدِ من با آواز!در رقص بگیر شورِ احساست را؛از نو بِنِما تو عاشقی را آغاز!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
تو دیدی که به قلبم درد جاری ست؛همان دردی که تب می کرد جاری ست؛نخواندی حسّ پُردردِ دلم را؛هنوز آن التهابِ سرد جاری ستشاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....