متن کتاب دل نامه ها و آفرین نامه ها
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کتاب دل نامه ها و آفرین نامه ها
🌷🌷
تقدیم به روان پاک شهیدان:
🌷🌷
روح تو، ناظر؛
روح تو، پویا؛
روح تو، بینا...
روح تو، زنده است؛
تا تمامیِ دنیا؛
تا پایانِ انسانها...
تا پیوستهی تاریخ؛
تا همیشهی بودن...
🌷🌷
پیشکش به پیشگاه پرشکوه شهیدان:
🌷🌷
تو، زنده ی؛
بر قلب تباهی و ستم،
تازندهای...
تو، زندهای؛
پایندهای؛
خورشیدی تابندهای؛
و پردیسِ برین،
زیبندهی توست...
شهید!
تو در گویاترین دبستانِ دل،
به دستوریِ آن دلبرِ دلسِتان،
داستانِ دلدادگی گفتی.
تو در دریاییترین شهرآشوبِ دل،
دُرّ دلآشوبی سُفتی!
تو در دریاییترین شهرآشوبِ دل،
دُرّ دلآشوبی سُفتی!
شهید!
تو در آیینِ آسمانیِ عشق،
اتقانِ ایمان؛ اتمامِ عرفان؛
و اجابتِ سبزِ دعا بودی؛
و با ایثارِ جان،
خویشتن را،
بخشندهی آزادی نمودی!
شهید!
تو آزادیخواهی بودی آزادهخو؛
که آییننامهی عشق؛
و آزادنامهی آزادگی را،
با مرکّب خون خویش امضا نمودی؛
و تا همارهی آزادگی،
آیینپرستِ آزادیِ انسانیّتِ انسان،
باقی ماندی.
شهید!
تو در بزمِ صداقت،
دُردِ دَرد محبّت نوشیدی!
و در رزمِ شجاعت،
دَرعِ دین و قداست پوشیدی!
شهید!
تو شاهمقصودیِ عشق را با شـاهبـانـگِ شوق تسبیـح مینمودی و عشّاقِ دل میسرودی!
شهید، شیدایی است شیفته؛ که آیت «مَن عشقته» را با خامهی خون تفسیر نمودهاست!
شهید، شیفتهای است؛ که خرمن، خرمن، وجودش را، در آتش عشق بیکرانهی مطلقِ محبّت سوزانده و با خوشه، خوشهی پروینِ پارههای پیکر خویش، پهندشتِ پریشانی را پر نموده است!
در وصف شهید و شهادت و شرح شهامتها؛ شجاعتها؛ پایمردیها؛ مردانگی ها؛ بزرگیها؛ سترگیها و جاودانگیهای شهیدان، هرچه گفته آید، باز هم نمیتوان قطرهای از عظمت این پاکان خدایی را بازنمود.
در وصف سرخیِ راه و سرسبزیِ ایمان شهیدان، هر یادی بر زبانِ دل جاری گردد و هر سِروادی بر جانِ دل ساری شود، باز هم جای سخن باقی است؛ سرایش میماند و واژهها در نمایشِ شکوهِ شهیدان درمیمانند.
وصف شهید و شهادت را باید در گل واژههای قاموس بیکرانهی ایمان، جستجو نمود!
توصیف شهید و شهادت را باید، در سرودهها و عاشقانههای آزادگی آموخت.
وصف شهید و شهادت را باید، در خوننوشتههای گلگونِ تاریخ خواند!
وصف شهید و شهادت را باید، در سنگنوشتههای تختِ جمشیدِ آرامگاهِ جاویدِ آزادمردانِ شهید، نجوا نمود...
شهید، شیفتهایست عاشق نام؛ که خرمنخرمن، وجودش را در آتشِ عشقِ بیکرانهی مطلقِ محبّت سوزانده و با خوشهخوشهی پروینِ پارههای پیکرِ خویش، پهندشتِ پریشانی را پرنمودهاست!
شهید، شوریدهحالی است شیدا؛ که «رکعتان عشق» را، از شط خون قامت بستهاست!
عشق، آتشوار است و با آبدستیِ تمام، آراستهسخن و خوشکلام، عاشق را سوی خویش آوا میکند و شهید، شورندهای است شوریدهحال؛ که گلبوسه از لبان آتشین عشق مینوشد.