جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
پدرم بهار استوقتی می آیدگل از گلم می شکفد...روز مبارک پدر خوبم...
همه دار و ندار منی .تو همیشه بهار منی .تولدت مبارک عشق فروردین ماهی من...
کاش روزی برسدهر که به یارش برسددل سرما زده ما به بهارش برسد ....
آهنگ خوش سه تار تقدیم تو بادآرایش گل های بهار تقدیم تو بادگویند که عشق هدیه پاک خداستاین هدیه هزار بار تقدیم تو بادتولدت مبارک...
چنگ زدنبه گیسوانِ بهارخیالیستدر سرِباغ...
آمیخته شد نگاه من با نوروزبا هر گل این بهار آتش افروزتا سال دگر دست به دستت باشمصد سبزه گره زدم به یادت امروز...
گره 13 از زندگیت بازشود، نغمه عشق به آهنگ دلت سازشود، سوسن و سنبل و مریم همه تقدیم شما، این بهار و صد بهارت با گل آغاز شود. سیزدتون مبارک!...
دستانم را بگیر تا زودتر از بهار شکوفه دهمتو خودت میدانی گل مریم زیباترین است...
زیباییِ این فصل توییاِسفندکه مرا به بهارمی رسانیمریم گمار...
تبر کشیدی و آخر به جانم افتادیتویی که آمده بودی بهار من بشوی...
گیسوان خورشیدیتتاب دهی...بهار میشود...
خیالت بود اشکهایم ...بنفشه؛ دامن کبودش را پهن کرده بودلبهایِ بهار می سوخت.......
دست اسفند را بگیررسیدن به بهاربدون دست های توممکن نیست......
سوگند میخورم که نباشی بهار نیست...
اب میشود/برف/تا دامنههای خانه هم اگر ببارد/دوباره/بنفشههای کنارِپرچین/امدن بهار را/ مژدگانی میدهند....
درخت شمشاد را دوست دارمکه سبز وسر پا درون برفبه انتظار نشسته است برای بهار...
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمدنگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد...
زمین در دفترِ خاطراتشنام روزهایی که حالش خوب بود را بهار گذاشتو زیرش با قلمی سبز نوشت :آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار …...
سال هم که نو شوداز بهار خبری نیست!طرف های ما بهاربا حضور تو می آیدبهار را معطل نکن...
بهار را ببین چگونهاز خود می تکاند برگ های فرسوده راتو هم جوانه ای بزنسبز شو!بهار ادامه لبخندهای تو خواهد بود …...
بهار زمانی است که تو با منیو شکوفه های احساسمکنار تو شکفته شودعشق من !بهار تکرار لحظه های بودن توست …...
پاییز جایش را به زمستان دادزمستان جایش را به بهاربرگها جایشان را به شکوفه ها دادنددر این میانجای تو همچنان خالی ست …...
بهار بهانه است !خبر از آمدنت که باشددرختان چاره ای جزشکوفه زدن ندارند...
سرماى زمستانتنها بهانه به آغوش کشیدنت بود!مانده ام در بهار، چه بهانه اى بیاورم...
و بهار که شدچشم بگشاییمشایددر فصل شگفتیِ خوشآیندِ شکوفه هاگلی را بیابیمدر انتظارِ شاهزادهی کوچکش، بی تاب …...
و من نیایشی گرمدر نجوای شبانه ات می شومبا فانوسی از جنس بهارکه روشن می کندتمام تاریکیت را...
از تو فروردینی تر هیچ کسی نیست !حتی بهار همبه خاطر تو جوانه می زند...
هیچ می دانی ؟تا تو در آغوش من گل نکنیاین بهار، بهار نمی شود …...
ایمان بیاوریم به بهاربه عشق، به بوسه …ایمان بیاوریمبه انتظار آغوش های بی هوسدنیا جهنم است برای آنهایی که ایمان نیاورده اند !...
در آوردن خرگوش یا کبوتراز کلاه یک شعبده بازوقتی تو از لای موهایتبهار را بیرون می آوری !...
بهار که شد به دیدنت خواهم آمدآنوقت مرا دوست خواهی داشتبا تن پوشی از جوانه ها، گلبرگها و برگهای سبزگلی خواهم شد و به دیدنت خواهم آمد...
بهارخود خود شمایی حضرت دلبر!...
بهارو این همه دلتنگی ؟!نه …شاید فرشته ایفصل ها را به اشتباه ورق زده باشد …...
بهار یعنی بیایی و جای پایتدر این خانه سبز شودبهار یعنی در آغوش توشکوفه بزنم، برسم، بیفتم...
آرزو دارم دلتون مثل بهارپرشود از لحظه های ماندگارزندگیتون خالی، از اندوه و غملحظه های شادمانیتون بیشمار...
با هم به تماشای رقص گیسوان رها در بادِ بید مجنون نشستیم،دل های مان بی قرار بود،بهار بود،کنار تو همیشه بهار بود محبوب من...
بی زمستان، بهار لطفی نداشت...
عطر یک شکوفه ی بهار نارنج ات برای من کافیست بهار، تا آمدنت را به انتظار بنشینم...
بهار، زندگی جدید و زیبایی را بر زمین ارزانی داشته است...
در پایان هر روز بهار، باید خاک را بوئید....
حیف نیستبهار از سر اتفاق بغلتد در دستمآن وقت تو نباشی ؟...
بهار می تواند نام تو باشدوقتی که در همهمه ی سبزِ دلمدوستت دارم هایت شکوفه می زنند...
بهار جشن طبیعت است...
شکوفه در شکوفه پیچیده ست، و این آغاز فصل بهار است...
دوباره فصل بهار است و انگار زمین در حال شعر گفتن است...
بهار …همان کوچه ای بودکه دستانت را گرفتمو گرنهاین فروردین آب زیرکاه تظاهر به بهار می کند …...
دلم می خواهد باران بباردو صدای پاهایت راقطره های باران به خانه ام بیاورندبهار بیا …که من بی تاب شقایق های توام...
صد فصل بهار آید وبیرون ننهم گامترسم که بیایی تو و در خانه نباشم …...
عشق مندستانت بهار است زنده می کند مرا...
دستانت بهار استزنده می کند مراهر کلام توشعر است که بر من می باردو نگاهت قشنگ ترین آواز جهان استکه مرا به خود می خواند عِشق من...