پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آدم ساده همه خاطرات خوب و بدش را روی دفتر خاطراتش می نویسدآن دفتر می شود همه ی زندگی اش ، نمی داند مواظب کدام یک باشد ذهن و قلبش یا دفتر بی زبانشآدم زرنگ فرق دارد ، دفتر خاطراتی ندارد هر چه دارد در سینه دارد و ذهن مشغولشاز فاش شدن رازش نمی ترسد اما روزی بی اختیار نام عشق اولش را بر زبان می آوردرازها دفتر خاطرات نمی شناسندهر جا که فرصت باشد عرض اندام می کنندرعنا ابراهیمی فرد...
از دفتر خاطراتمتنها یک برگ ماندهسفید می گذارمشبرای روزی کهببوسم ات ......
منروحم رادر شعرهایم می دمم پروانه می شوندتوبرای دفتر خاطراتتپروانه خشک می کنی!...
زمین در دفترِ خاطراتشنام روزهایی که حالش خوب بود را بهار گذاشتو زیرش با قلمی سبز نوشت :آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار …...
حافظه / دفتر خاطراتی است که همیشه با خود حمل می کنیم....