پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
وقتی کنارمیجایی برای هیچ شتابی نیست مقصد همین حضورمن و توست عاشقم باش...
دیریست که از رویِ دل آرای تو دوریممحتاج بیان نیست که مشتاقِ حضوریم ......
وقتی کنارمیجایی برای هیچ شتابی...مقصد، همین حضور من و توست....
به جز حضور توهیچ چیز این جهان بی کرانه را جدی نگرفتمحتی عشق را...!...
دست خودت نیستزن که باشیگاهی رهایش می کنیو پشت سرش آب می ریزیو قناعت می کنی به رویای حضورشبه این امید که او خوشبخت باشد.....
کسی که حضورت را ندید!بگذار تا ابد با جای خالی ات دست و پنجه نرم کندگاهی رفتن و نبخشیدن لطف است نه ظلم!...
سعی نکنید حضورتان را به رخ بکشیدکاری کنید که نبودتان احساس شود...
و عشقاگر با حضور همین روزمرگی هاعشق بماندعشق است...!...