شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
هر بار می رسم به تومقصد لحظه های منسنجاق میشوم به توتن پوش عاشقانه ام...
سال هاست که فقط از میان برها رفتم و به جای این که زودتر به مقصد برسم همیشه دیرتر رسیدم چون عجله ا م باعث شده نتوانم مزه ی آن همه جشنی که سر راهم بوده بچشم. دیر فهمیدم تو زندگی میان برها همیشه راه را نزدیک نمی کنند . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
شاید دیربه تو برسمشاید دیرترشاید هم ...من راهِ پُربیراهه ای بودم،یک راهِ صعب العبوربایدسرعتگیرهای درونم رازودتر می شناختمهمان هایی که برایمایست بازرسیخطوط عابرپیادهزیرگذرو ایست بازرسیتعریف کرده اندمنکنار نخواهم کشیدنامِ خود را ادامه می دهم...«آرمان پرناک»...
گاهی، می پیچم از مسیر، تا ببینم ، تو را سیر،چون ،مقصد مسیر است، و عده ای، سیر از مسیر، پس گاز می دهند مسیر را ، برای مقصدیکه به غفلت طی شده است.......
مسیر ، اصل زندگیست، مقصد خیال بافی ...حجت اله حبیبی...
مسیر را بچش که مقصد رویایی بیش نیست.حجت اله حبیبی...
برد پیت:زندگی من واسه همیشه تغییر کردیه روز در سال ۱۹۹۴ وقتی با دیوید فینچر واسه صرف قهوه نشستمنمی دونم اگه هیچ کدام از کارهایی که با هم ساختیم در نهایت اهمیت داره یا نهچیزی که می دونم اهمیت داره افرادیه که به آنها وصل میشیم و انرژی که اونا در وجودمان میذارنچند وقت پیش یه متنی را خوندم که یه شخصیت داشت می پرسیدکدوم مهمتره ؟مسیر سفر ؟یا مقصد؟و اون یکی گفت:"همراهانت"و من باهاش موافقم...
تا قطارش دیدم از دورفکر کردم مقصد همین است!تف به هر فکری که بیخود؛مغز ِِ من را در کمین استشیما رحمانی...
تا آنجا راهی نیست،ولی نآیی نیست...
پاندای بزرگ پرسید: کدومش مهمتره، سفر یا مقصد؟اژدهای کوچک جواب داد: همسفر_جیمز نوربری_ پاندای بزرگ و اژدهای کوچک...
وقتی خیلی میدویی نفس کم میاری،پاهات درد میگیره درسته سخته اما یادت باشه وقتی داری میدویی زودتر به مقصدت میرسی پس تندتر بدو...
عطار در تذکرة الأولیاء میگه:- آدابِ سفر آنَست که هرگز از قَدم نَایستی تا دلت آرام گیرد.آنجا که دل آرام گرفت،مَقصَد است.- مقصد من تویی ......
وقتی قرار نباشد که بشود ،نمی شود وقتی قرار نیست به مقصد برسی هر راهی که امتحان کنی بی راهه است هر چه بیشتر دست و پا بزنی ، کمتر خواهی رسید رها شو شاید در رها شدن ،راه نجاتی حتی شاید رسیدنی باشد رها شو ،شاید رسیده ای و هنوز نمی دانی و گمان میکنی مقصد در راه دیگری استسولماز رضایی...
مگر نه اینکه گفت :بخوانید مرا ،تا أجابت کنم شما راطلب کردن مبارک و مقدس است ،آنقدر که شرط استجابت دعاست .او که می خواهد و می خواند ،باور دارد و باور نه ابتدای مسیر ،که مقصد است همین که باور کنی ،رسیده ای .راه کوتاه است ،این راه دراز که میبینی بیراه است ...........سولماز رضایی...
در سفر،هر کس به مقصد می رسد، می ایستد!من سفر را دوست دارم، مقصد من رفتن است!...
سوار بر سریع ترین دوچرخه زندگیتند و بی قرارچرخ می زنمکوچه های خوشبختی رافاصله می گیرماز فریاد های خوفناک دردمقصدم آنجاستدر فضایی مهربانبه موازات شهریبه نام لبخند...
دوست داشتن آدمها مثل رانندگی درجاده است!قابل پیش بینی نیست چه میشود ...تعدادی راه را گم میکنند و منصرف میشوند و دور میزنندو برمیگردند سر جای اولشان!بعضی دیگر اشتباهی وارد اتوبان یک طرفه ای میشودکه دور برگردان ندارد...نه میتوانند توقف کنند نه میتوانند دور بزننددسته ای دیگر سقوط میکنند ازجاده!و به دره ی عشق یک طرفه می افتند و روحشان مرگ مغزی میشود....!و بالاخره اندکی از ادمها به مقصد میرسند ...!...
باید بری شاید تو رو باید فراموش کنم تو اون چراغِ روشنی که باید خاموش کنم باید بری باید برم ،تموم شه این دلواپسی تو بی منم تَهِ قِصه،میشد به مقصد برسی دنبالِ ردّ پای من ،نگرد پیدام نمی کنی تو حتی توو خیالِت هم منو صدام نمی کنی باید بری ؛وقتِ رفتن به پشتْ سَرِت نگاه نکن تو از اول بلد بودی دل کندنُ، حاشا نکنمهدیه فخار...
وقتی یه همسفر خوب داشته باشیدیگه دنبال رسیدن به مقصد نیستیدنبال طولانی ترین جاده های دنیا میگردی ..جاده هایی که تموم شدن رو بهشون یاد نداده باشند....
امروز را در همین امروز زندگی کنهیچ معلوم نیستفردایی که بخاطرشلحظاتت را در نطفه خفه میکنیهمانی باشد که دلت میخواسته!آدمیزاد هیچ گاه مقصدی ثابت نداشتهمدام در تلاش برای رسیدن استاما قبل از اینکه برسدمقصدش را تغییر میدهد!و در این میان انقدر عجله داردکه زیبایی های مسیر را نمیبیند......
به نام خداوند بینهایت بخشنده و مهربان "صفر شدن"فصل رفتن باید هر چیز را به اصلش بازپس دهی. و در این ردّ امانت رضایت کامل داشته باشی.وقتی از هر چیزی -اعم از خواسته ها و داشته ها و دانسته ها- آگاهانه دل کَندی، و خود را خلع ید نمودی، صفر می شوی.و صفر نقطه ی عروج است. سکوی پرتاب. در هستی قطاری لطیف است که در هر فصلی تنها صفرشدگان را به مقصد می رساند. ...
اگر مقصد تو باشی؛من نیزپذیرای سختی ها خواهم شد.با چشم های بستهو دلی قرص و محکم،خود را در آغوش ترسرها خواهم کرد.برای منِ عاشقدر راه تو مردن همشیرین است!...
جاده ای که ما را به مقصد میرِساند گاهی سخت بود و بارانی،آدم هایی که با ما همراه میشدند گاهی درد بودند یا شاید هم درمانده.گذشته با تمام آدم های همراهش بخشی از زندگی ما بشمار میروند که سپری شده اند،نمیتوان با زمانه جنگید و قدم های آدم های رفته ی زندگی را کتمان کرد اما میتوان در کنار کسانی آرام گرفت که ما را با تمام گذشته و اتفاقاتش بپذیرند.حلقه ی مهربانی اویی را در دست گذاشت که ما را با تمام اندوه در چشمانمان بخواهد و نشانه های بجای مانده از غم را ...
خودم جانم! من به تو یک زندگی پر از عشق و لذت و زیبایی بدهکارم و دارم نهایت تلاشم را می کنم تا تو را به همان چیزهایی که همیشه دوست داشتی، نزدیک تر کنم. دارم تلاش می کنم فردای تو از امروزت بهتر باشد و بعد از این، دلایل بیشتری برای لبخند داشته باشی.خودم جانم نگران نباش، این روزها «مسیر» ماست، ما هنوز به «مقصد» نرسیده ایم، ما هنوز در راهیم و راه های نرفته ی زیادی پیش رو داریم. هنوز مانده تا روزهای خوبمان، هنوز مانده تا رهایی، هنوز مانده تا پا را ...
زندگی...شوق ادامه دادن است...نه اشتیاق ِ ...به مقصد رسیدن...
بگذار یک چیزی را صادقانه بگویم!تو نمیتوانی شب را تا صبح گریه و زاری راه بیندازی و صبح را تا هنگامی که توانش را داشته باشی بخوابی!با این کارها نمیتونی از رویاهایی که داشتی و از آنها به هر دلیلی فاصله گرفتی فرار کنی!“رویاهایت”بخشی از وجود تو هستند.مطمئن باش در خوابت بیشتر از بیداری دیوانه ات می کنند...خواب،آرزوهایت را حذف نمیکندو گریه کردن تو را به هدف هایت نمیرساند!از یک جایی به بعد باید “شروع” کنیبه دیر شدنش فکر نکن!به “شتابی” ک...
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیمبه خیابان شلوغی که نباید رفتیممی شنیدیم صدای قدمش را اماپیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیمزندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاکبه نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیمآخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی ستدر به در در پی گم کردن مقصد رفتیممرگ یک عمر به در کوفت که باید برویمدیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم ...
جرأت می خواهد هر روز مقابل روزگار بایستی ، ابرهای ناامیدی اش را کنار بزنی و دنبال خورشید ِ امید بگردی .جرأت می خواهد در مسیرهای نرفته به سمت مقصدهای نامعلوم گام برداری ...باید برایت مهم نباشد این که شاید آخرش همان چیزی که می خواستی نیست و از پیش بینی ناپذیریِ مسیر ، لذت ببری.که همین هدف داشتن و ادامه، لذت_بخش است ... باور کن آدم های موفق، بیشترین میزان خوشبختی شان برای زمان هایی ست که امیدوارانه برای رسیدن به مقصد تلاش می کردند، زمان هایی ک...
پاییز باران شعرو جنون..بهانه اند که از تو بگویم،مقصد چشم های توست️ ....وگرنه من کجا و شعر گفتن کجا؟!...
مقصد نه جنگله، نه دریا مقصد یک جاییه که به من آرامش بده جایی مثل بغلت ...️️️...
آدمهای منفی به پیچ و خم جاده فکر میکنند و آدم.های مثبت به زیباییهای طول جاده …بلاخره هر دو ممکنه به مقصد برسند، اما یکی با حسرت و دیگری با لذت ......
شب آرزوهاستقاصدکی به دست باد دادمو عهد بسته ام تا رسیدنش به مقصدبرایت دعا بخوانم!نگاهت به آسمان باشد چرا که منبهترین آرزوها را برایت به قاصدک سپردمتا به خدا برساند......
تو مبدا و مقصد منیوقتی که تمام راه هابه تو ختم می شود..️...
موفقیت یک سفر است نه یک مقصد...
همیشه که قرار نیست وقتی یکی اومد تو زندگیت باهاش به مقصد برسی!بعضیا میان تا بفهمی مسیری که میرفتی اشتباه بوده ......
آدم به امید دست یافتن به ثروت، عشق، یا آزادی، خود را خسته و فرسوده میکند و وقتی که آن را به دست آورد، از داشتنش لذت نمیبرد یا آن را تباه میکند !خوشبختِ واقعی، آن کسی است که بتواند به خود بگوید : من میخواهم راه بروم، نه اینکه به مقصد برسم ...و بدبخت کسی است که خود را مقید میسازد و میگوید: من میخواهم به مقصد برسم ، رسیدن مُردن است !...
باز شب شددر خیالممقصدمآغوش توست ... ️️️...
آدم باحالشش، هفت روز پیش سوار تاکسی خطی نزدیک خانهمان شدم، وقتی به مقصد رسیدم و میخواستم پیاده شوم دیدم کیف پولم را برنداشتم.به راننده گفتم: «من یادم رفته کیفم را بردارم، پول همراهم نیست... چی کار کنم؟» راننده گفت: «فدای سرت... دفعه بعد اگه همو دیدیم حساب میکنیم.» دو روز پیش دوباره سوار همان تاکسی شدم و عجیبترین اتفاق زندگیام افتاد، باز هم کیفم را برنداشته بودم.به راننده گفتم: «شاید باورتون نشه ولی من دوباره حواسم نبوده کیفم ر...
پرسه می زنددر مرز آسمانقاصدک تمبر ندارد!که به مقصد برسد....
گَر عشق مَقصد است خوشا لذّتِ مَسیر ......
یه بار خواستیم و نشددیگه نه خواستنا مهمه نه مقصدا.....
حس ترمینال اتوبوس رانی رو دارم که یه عدههمیشه برای رسیدن به مقصدشون به ناچار سراغم میان... ....
قطار سمت خدا مى رفت ...همه سوار شدند ، وقتى به بهشت رسید ،همه پیاده شدند ...یادشان رفت که مقصد خدا بود ، نه بهشت ...!آدمى همین است ؛مقصود را به بهترى مى فروشد ،یار را به زیباترى ...!...
وقتی کنارمیجایی برای هیچ شتابی نیست مقصد همین حضورمن و توست عاشقم باش...
رسیدن را دوست دارمبه امید آنکه تو مقصدم باشی...
ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاوردهایممست از بوسههایی هستیم که هنوز نگرفتهایماز روزهایی که هنوز نیامدهانداز آزادی که در طلبش بودیماز آزادی که ذرهذره به دست میآوریم.پرچم را بالا بگیرتا بر صورت بادها سیلیبزندحتی لاکپشتها هم هنگامی که بدانند به کجا میروندزودتر از خرگوشها به مقصد میرسند......
وقتی کنارمیجایی برای هیچ شتابی...مقصد، همین حضور من و توست....
بر سرش جان نمی دهی؟تو بی شکدر ازدحام ایستگاه توی خواب شب پیش قدم می زدیقطار اشتباه کسی را به مقصد نخواهد برد !...
آخرین منزل ما کوچهی سرگردانی استدربهدر، در پی گم کردن مقصد رفتیم ....
مقصدی به نام خوشبختی وجود ندارهاز مسیر لذت نبریزندگی تو باختی!...