چو سبزه سبز میگردد ز نوروز به روز سیزدهم، آن روز پیروز فزون بر سبزی دشت و چمنزار به جان و دل بگردیم همچو گلزار
دشتمان گرگ اگر داشت نمینالیدیم... نیمی از گلهی ما را سگ چوپان خورده !
آهوان، گم شدند در شب ِ دشت آه از آن رفتگان ِ بی برگشت
به گوش ام خش خش پاییز زرد است دل ام میعادگاه زخم و درد است نمی آید صدایی از در و دشت هوا بس ناجوانمردانه سرد است
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
شبیه قاصدک های رها در دشت میدانم... لبت بر باد خواهد داد روزی دودمانم را !!!
ناگهان شیشههای خانه بی غبار شد آسمان نفس کشید دشت بی قرار شد بهار شد!