هر شب خیالت می شود مهمان و چایم حاضر است هر بار داغش می کنم شاید بمانی بیشتر
قحطیِ دلخوشی شده اینجا بدون تو این سهمِ ظالمانه سزاوارِ من نبود
ای کاش می رسید به جانم نگاهِ مرگ افسوس دستِ مرگ خریدارِ من نبود
فرمانده شد رقیب من انگار و قلب تو دیگر برای عشق خبردارِ من نبود
در سرزمین سرد دلت یخ زدم ولی چشمی برای گریه عزادارِ من نبود
مطمئن باش که تاوان غمم را دنیا از همان دست که دادی به تو پس خواهد داد
از کنارت می روم مرگ دلم یعنی همین عاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود
خیال و خاطره ات در کنار من هستند به هر طرف بروم چند هم نشین دارم
من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم عقل می خواست که بعد از تو جوان باشم و شاد من ولی با غمِ عشق تو زمین گیر شدم
از کنارت میروم مرگ دلم یعنی همین عاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود