دلم سفر میخواهد با حالی که خوش باشد لب هایی که بخندد دلی که آرام باشد شب موسیقی تو و جاده ای که هیچ پایانی نداشته باشد
سفر همینش خوب است. اینکه بدانی چه کسانی به تو نزدیک ترتد وقتی اینقدر از آنها دوری
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوى عشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند
گفتی از پاییز باید سفر کرد... گر چه گل تاب طوفان ندارد آنکه لیلا شد در چشم مجنون... همنشینی جز باران ندارد
دلم سفر می خواهد با حالی که خوش باشد... لب هایی که بخندد... دلی که آرام باشد... شب...موسیقی...تو... و جاده ای؛ که هیچ پایانی نداشته باشد!!!
هر که تهدید به رفتن بکند / می گویم شیر از این بیشه سفر کرده/ تو که جای خودت
هیچ چیز بدتر از این نیست که با دل تنگ سفر کنی