بی گناهی گر به زندان مُرد با حال تباه ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست
اثر ظلم محال است به ظالم نرسد ناله پیش از هدف از پشت کمان می خیزد
سرم را نه ظلم خم میکند و نه ترس! سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم میشود مادر…
این چه ظلمیست بر من که در خلوت تنهایی ام همیشه یاد آنهایی میفتم که خود باعث این تنهایی شده اند .
ظلم است مرهم لطف از ما دریغ کردن چون داغ سوزناکیم چون زخم دَردمندیم
در روزگاری که به ظلم عادت کرده این چندمین پاییز است که ما دفن شده ایم
کسی که حضورت را ندید! بگذار تا ابد با جای خالی ات دست و پنجه نرم کند گاهی رفتن و نبخشیدن لطف است نه ظلم!