بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است
تو این دنیا هیچ چیز زیباتر از دوست داشتن تو نیست
یکتای بی همتای من تمام زیبایی های کهکشان راه شیری را در چشم هایت دیدم ...
دوست داشتن تو بی اجازه زیباس تو هم نخواهی من باز هم دوستت دارم
دوست داشتن تو دست من نیست خب خودت بگرد ببین مهرت را کجای دلم انداخته ای
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم
آغوش تو آن قفسِ شیرینى است که هیچ پَرنده ای قصد رهایى از آن را ندارد...!
به تمام دستهای جهان قسم "دستهای تو" چیز دیگریست ....
میان این همه هیاهو "تو" آن آرامشى باش ، که یکباره نازل میشود...
وجودت سنجاق شده به روحم
کمی بخند هوس مردن کرده ام
با خاک یکسان میکند دلم را مگر چند ریشتر است نگاهت؟
دوپاره ترین سرزمین جهانم! صُلح اتفاقی ست که با آمدنت می اُفتد...
تو ممنوع الخروجی از مرزهای قلب من
همین که هستی کافیه
گفتی دوستت دارم و شهر، عطرِ باران گرفت.
حس بودنت قشنگترین حس دنیاست
دل تنگ مرا آغوش تو لازم است رفیق جان
عشقبازیست، نه بازی که مرا مات کنی... نازنینا دل من صفحه ی شطرنج که نیست!
از عشق فقط اینو بگم جای خون توی رگم عشق تو جریان داره
شال شیری موی خرمایی عزیزم،دیدنت یک میان وعده برای چشم هایم میشود حسام تابش
جانان من یک نفر در اینجا برای نفس کشیدن تو را بهانه می کند
شیطنت کن لحظه ای از پشت چشمم را بگیر… بشنوی تا اولین اسمی که خواهم گفت کیست…!
"لباس گرم بپوش، سرما نخوری" همان عشق است با طعم غلیظ دوستت دارم...