به فتوای دلم سر در مسیر عشق می بازم اگرچه عقل می گوید که دل بستن خطر دارد
من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم عقل هی فلسفه میبافد و ما میخندیم
گویند کهعُشّاقِجهانعقلندارند یعنیتوخری،منبهمراتبزتوخرتر!
عقلِ لا مذهب به حرفم گوش کن، عاشق نشو این دو چشم قهوه ای، آن قدر هم معصوم نیست
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد...
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل یک لحظه ی کوتاه بهم میریزد...
منوعشقو دلِدیوانهبساطیداریم عقلهیفلسفهمیبافد و ما میخندیم
حضرت عشق! بفرما که دلم خانه توست سرِ عقل آمده هر بنده که دیوانه توست !
گویند که عشاق جهان عقل ندارند یعنی تو خری من به مراتب ز تو خر تر....
یه روزی همه ی این راه هایی که با دل میریم رو، باید با عقل برگردیم...
+ بهش پیام بدم؟ عقل: نه دوست صمیمی: نه مادر: نه پروفسور سمیعی: نه کائنات: نه من: ارسال پیام :)
میان عقل و احساسم همیشه دل موفق شد ... به شدت می دهم دائم تقاصِ انتخابم را ...
صد بار به من گفت که دوری کنم از تو عقلی که نمیخواست دلم را بفریبم!
آدمیزاد یه سری کارها رو میکنه شرمنده عقلش نشه... بعدش شرمنده دلش میشه..