جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
درختی ام که پر از قلب های کنده شده است ز خالکوبی غم های یادگار پرم
گاه سربازی شجاعی، گاه شاهی نا امید روز و شب چیزی به جز تکرار یک شطرنج نیست
فرقی نمی کند چه برایم نوشته دوست دشنام داده است، ولی "دستخط" اوست
به تنهایی دچارند مشتی بی پناه اینجا مسافر خانه رنج است یا تبعیدگاه ...
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست و گرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من! خودش از گریه ام فهمید مدتهاست،مدتهاست ..