پاییزتمام تنش راخالکوبی کردشایدبرای تابستان وبهارخط ونشان کشیده ب.بامداد
درختی ام که پر از قلب های کنده شده است ز خالکوبی غم های یادگار پرم
وقتایی که دلم تنگ میشه برات اون اسمتو که رو دستم خالکوبی کردمو هی میبوسم ;)
بعد تو عقلم به چشمم دیگر اطمینان نکرد هیچ کس را دیگر این دل در خودش مهمان نکرد تا به دست آوردمت از پا درآوردی مرا حمله ی چنگیز هم اینگونه با ایران نکرد آمدی آتش به جان خانه ام انداختی آنچه کردی با من اسرائیل با لبنان نکرد موج...
اسم دوست دخترم که عسل بود رو روی بازوم خالکوبی کردم، وقتی کات کردیم نشد هیچکارش کنم رفتم جلوش نوشتم طبیعی
مردی با خالکوبی را به من نشان بده و مردی با گذشته ای جالب را به تو نشان خواهم داد.
بایک خال خالکوبی کرد خنده اش را روی دلم