پاییز اما، چیزی نیست جز خلوتی برای تعمق در آنچه از عمرمان فروافتاد.
دوستت دارم و تو سرآغاز و سرانجام جانِ منی. _محمود درویش -ترجمه ی عذرا جوانمردی
دلتنگی آن است که جسمت نتواند به آن جایی برود که جانت به آنجا می رود.
مکان ها هیچ ارزشی ندارند وقتی که از وجود کسانی که دوستشان داریم خالی اند
سه چیز تمامی ندارد تو و عشق و مرگ محمود درویش مترجم : احمد دریس
چنان دوستت دارم که کاش کسی این گونه مرا دوست می داشت
در قانون عشق، صبحی که از محبوبت صبح بخیر نشنوی، تا اطلاع ثانوی شب باقیست..
اندوه کسی را نکشت اما مارا از همه چیز تهی ساخت
بگذار نقش هایمان را جا به جا کنیم تو منتظر بمان من بر نمی گردم...!