تنها تورا تا به انتهای دوست داشتن ، دوستت دارم
رفت، به گمانم کسی منتظرش بود که اینگونه مرا زود رها کرد
مرا،خوابی احتیاج است که تعبیر کند آمدنت را .
کشتی به ساحل نمیرسد گر ناخدا ، خیال خدایی کند
وقتی بودنت بهش آسایش نمیده با نبودنت به غرورت آرامش بده
من برایت عاشقانه مینویسم وتوبرای او، عاشقانه میخوانی عشق چقدر، ساده میان ما میچرخد
برماندنت اصرار نخواهم کرد. همین یک لحظه را باش،این لحظه را یک عمر زندگی خواهم کرد
من که اهل ماندن بودم تو با سرمای نگاهت هلم میدادی
او مرا مجنون چشمانش کرد اما نگاهش رو به فرهاد بود
جهان اعتبارش را به چشمهایش فروخت که دنیا بی نگاهش مفت نمی ارزد.