پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پاییزدستِ تابستان را با «مهر» می فشاردهم چنان که اندوهقلبِ مرا!...
گردش سالفقط یک شب یلدا داردمن بدون توهزاران شب یلدا دارم...
چشم انتظار فصلی هستم... که در تقویم نمی آید...با تو می آید... !...
تومیتوانی نیایی..!ولی من نمیتوانم منتظرت نباشم......
زمستان می رودبهار می آیدتنهایی می رودتنهایی می آید!...
تمامِ روزهای هفته سر در گم امغروب جمعه که می شودسر از دل تنگی در می آورم!...
کاش تنهایی، پرنده بود؛گاهی هم به کوچ فکر می کرد......