کوههای عظیم پر از چشمه اند و قلبهای بزرگ پر از اشک
تو را به اندازه عشقی که ابر شد ابری که باران وچشمه ای که به دریا رسید دوست خواهم داشت
نشسته در نگاهم، از این چشمه آب می خورد!
هر جور حساب میکنم نمیفهمم قدیما چجوری میرفتن از سر چشمه آب میاوردن؟! ما که پارچ یخچالمون خالی میشه هیشکی مسئولیتشو به عهده نمیگیره!
من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را
چشمه از رفتن نمی ماند حتی گر با هزاران سنگ پایش بشکنی
به همین زودی همه چیزتمام میشود واین چشمه بیقرار که ازبالای کوه سرازیراست درآغوش دریا آرام میگیرد.
باران غم پاییز است باران نم اشک چشمه ی پاییز است این سیل که میبینی روان است به هر سوی اشک غم عشق دل دیوانه ی پاییز است