سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
آیینه ی دل را سپردم دستِ یار/گفتم که حتما می دهد، آن را جلا/دردا نبود آنسان که می پنداشتم/جوری دگر بوده، تمامِ ماجرا/زهرا حکیمی بافقی (برشی از غزل ۱۱، کتاب نوای احساس)...
نکن بیداد بر قلبِ حزینم؛که از بیدادِ تو، نقشِ زمینم!رسد تا آسمانها شورشِ دل؛اگر حسّی ز تو، هرگز نبینم!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
پر از گلایه ام اما به جبر خندانمهمیشه واقعیت ناشى از حقیقت نیست...
گلایه ها عیبی ندارهکنایه هاست که ویران میکند......
بی حوصله ام گلایه ای نیست ولی...لعنت به کسی که بی وفایی کند...
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری ستجای گلایه نیست که این رسم دلبری ست...