پردیسان
The writer
ای کودک
در پستوی دلتنگیم خفته ام
تا که تصویرت را در ذهنم نقاشی کنم
لبخندها زده ام به سرنوشت تلخم
و عجباء که تنها لبخند اعجازم تو هستی کودکم
تو را من در آیات گلهای شقایق دیده ام
تو را من در اذان طلوع ستارگان دیده ام
فریادم خموش...
به تماشا نشسته ام
ای متولد آتش این آتشکده
به تماشا نشسته ام
در ورای حریق این ستارگان چه نزدیکی
دژخیم صفتان چه می کنند، چه می گویند، چه می خواهند
آیا روشنایی را نمی بینند
همه لاف روشنفکری می زنند
و نیستند و هستند
تنها عابری با چراغی در...
در حال بارگذاری...