متن s o r i ث ر ی ا

حالم تماشایی ست
درگیر دوست داشتن توام
درگیر خواستنت
با توووو
تمام ثانیه های من
شیرین و رویایی ست
باور کن که تو را
فراوان تر از عشق
دوست می دارم...

دوست داشتن تو
در وجود من است
خاکش، آبش، نورش
زندگی و خیالش با عشق
با هم آمیخته است.
تو همچو نفسی هستی که در جانم
همان سویی هستی که در چشمم
همان تپشی هستی که در قلبم
و همان فکری هستی
که در سرم جریان دارد.

من همین قدر که با حال و هوایت، گه گاه
برگی از باغچه یِ شعر بچینم،کافیست.
فکر کردن به تو
یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا
خوب ترینم کافیست...
❤️

هوای جمعه هق هق بغض شکننده ایست خیره در نگاهی دور
که واژه ها را از حنجرهء خیال
به نگارش ِ عمیق دلتنگی میکشاند
و بر دفتر سپید اندوه
شعر حزین جدایی می سراید
جای خالی تو ...
شعر نمیشود که سطر های انتظار سیاه را دونه به دونه پر...

چه میکند این عشق...
تو را آرام در دل صدا می زنم؛
شمعدانی ناز می کند
اطلسی لبخند می زند
رویا بافته میشود!
و تو میرسی از خیابانی که
به سمت آغوشم یک طرفه است!⚘⚘

بی هوا از راه برس !
شبیه باران های پاییزی...
شبیه قاصدک ها...
شبیه خبر های خوب...
سال هاست ...
منِ سخت جان !
چشم به راهِ ...
یک دل خوشی ساده ام !

آدمها
قَند را میشکنند!
تا از حلاوتش بهره گیرند
رکورد را میشکنند!
تا به افتخار‍‍ش برسند
هیزم را میشکنند!
تا به گرمای آتش برسند
غرور را میشکنند!
تا به افتادگی برسند
سکوت را میشکنند!
به آوازی برسند
امّا من هنوز نفهمیدم چرا آدَمها
دل میشکنَند ..!!

مرا بخواه
آنقدر که خواستنه هیچکسی
جز تو به چشمانم نیاید
صدایم بزن، آنقدر بلند
که هیچ صدایی جز تو
به گوشم آشنا نباشد،
دستانم را بگیر همین حالا ،
رهایشان نکن، نگذار ذره ای
به بی تو بودن عادت کنند،
(مرا بخواه، ازحالا تا به اَبد)
جانانم فقط بخواه

دلتنگی سهم ماست
‏از خاطراتی که
یک روز خاطره نبودند،
زندگی بودند.

روحم درد می ڪند
وقتی وجودت رامیخواهم!
ونیستی
وقتی دلم هوای بودنت
را می کند و نیستی
وقتی حسرت شنیدن صدایت
را می خورم ونیستی...

    محبوبم ...
امروز هم بی تو گذشت.
چشم من به ندیدنت عادت نمی کند؛ 
زبان نامت را به سختی در دهانم می چرخاند؛ دست ها بلا استفاده و گوش هایم صدایت را ...
روزگار غریبی ست و درد هر بار یکی از اعضای تنم را احاطه...

    تو زیبایی، زیباترین شعر من!
سکوتِ طولانیِ عشق!
رگِ سُرخِ حیات!
دقیقه هایِ متوالیِ دوست داشتنم!
تو زیبایی!
هیچ سطری با تو تمام نمی شود
همه چیز با تو شروع می شود
بند در بند، نقطه چین ...
تو اهل کدامین قبیله ای
که این گونه...

من در کنار تو به آرامش می رسم
و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست
تو را عاشقانه می بوسم
تا با گرمی نفسهایم، به لبانت جان دهم
و با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.
دوستت دارم،
با همه هستی خود، ای همه هستی من
و هزاران بار...