متن بیقراری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیقراری
چه کنم که جز خیالت
به دلم کسی نباشد
که به غیرِ چشمِ مستت
نفسم دمی نباشد.
به ونوس چشم هایت چون گرفتار شدم من
به زئوس اخم کُشتی ،و چه بیقرار شدم من
درخدایگان چهره، خوش ،شیار گونه هایت
همه چشمم به تو ولب، سَرِ چال به سَر شدم من
خشکیده بر لبانم لبخند مهربانی..
کز شوق خنده هایش عمریست بیقرارم
تا ڪے بـہ בلم حسرت בیـבار تو مانـב،
تا ڪے نگهم چشم بـہ راہ تو بمانـב.
به رضـوانم چو دردوزخ،به دوزخ همچو در رضوان
بـه غـــــــم، در بــنـــــــدِ آزادم و آزادانــــه در زندان
به کیشِ صــوفیان کافر، به کافر مَسلَکان هم کیش
به میخانه،چو مستان مست ودور از دین و از ایمان
بـه پایِ دل بـه زنـجـیـرم، به زنـجـیـری نـه پـا بسته
به جان دلداده ی...
هروقت میخواهی برو دیگر دچارت نیستم
رنجیده ازعشقم ولی من بی قرارت نیستم.
از درد میپیچم بخود چون پیله ی ابریشمی
پروانه ای در پیله ام بال فرارت نیستم.
. دربازی شطرنج دل مات نگاه تو شدم..
من باختم در زندگی مرد قمارت نیستم...
باغ دلم آتش گرفت از حسرت...
چه کنم دل من از تو رهِ پرواز ندارد
نه نسیمی ز تو آمد،نه پیامی ،نه نگاهی
من بـہ انـבازـہ ے یک شهر شلوغ،
בلتنگ و گرفـتار توام.
چند دو بیتی۵
اسیر روزگارم گفته باشم
برایت بیقرارم گفته باشم
در این شهر پر از آدم نماها
به غیر از تو ندارم گفته باشم
♤♤♤
نبودی مویه کردم گفته باشم
شبی واگویه کردم گفته باشم
دل تبدار خود را تا سحرگاه
خودم پاشویه کردم گفته باشم
♤♤♤
چه حسرتها...
آرامشم در چشم تو خانه گزیده است بیا
چون رود در آغوش دریا رسیده است بیا
بیتو دل از این شهر غمبار خسته شد
جانم به هوای تو پرواز گزیده است بیا
رویا شده دیگر برایم بوسههایش
خوابش مگر در جوشش بستر بیاید
دارد دلــم دوباره خــــیال و هــوای تو
دلتــنـگ و بـی قـرارِ غــزل با صدای تو
خشــکیده اسـت بـوته ی گلهـای رازقی
بی تو قسم به جام می و هـم خدای تو
دارم دلی که پـر شده از حــس عاشقی
پر ســــوز نـاله های نـی و هـم نوای تو
رفتی و...
نفس من که بماند نفس خودکار گرفت
یا بیا یا که بمان این دل بیمار گرفت
دل بـــرده ای،ای دلـبـــــرا از این دل دیــــوانــه ام
با دل بمان،دل دل نکن،دل بی تو بیدل گشته است
اندام تو خوش تراش و شیرین حرکات ریزد ز سر و دوش تو دائم برکات
گیسوی تو مِشکین و ز مُشک اولیتر بر چهرهی مَهوش تو هر دم صلوات
با جرعهای از جام لبت مست شوم پس سکته زنان روم به حال سَکرات
دستم چو بگیری ز طرب زنده شوم...
تـــــــو نباشی...
زندگیم آشفته و بس بیقراری و غم انگیز است.
سخت غرق نبودن تو گشته دل دیوانه ی ما.
تو را با غیر میبینم، صدایم در نمیآید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
نشستم، باده خوردم، خون گریستم،کنجی افتادم
تحمل میرود اما شبِ غم سر نمیآید
توانم وصفِ جور مرگ و صد دشوارتر زآن لیک
چه گویم جور هجرت چون به گفتن در نمیآید
چه سود از...
فـــــــکر تـــــــــو...
مجال شنیدن صدای دل را از من گرفت.
دور از تو...
پیراهنم ملحفه ی سفیدی ست
که در گلوی جمعه تاب می خورد
وصبحانه ام تکه ای نان بیات
با عسلی که طعم باران
خاک خورده می دهد...
دلتنگم و جز روی توام نیست قراری....
ای وصل به تو صبر و قرارم کجایی...؟
دستهایم بی رمق و سرگردان
دلتنگ از دوری تو
به مانند دوره گردی شده اند و جار میزنند
شاید که صدای دستانم در آن دنیا به گوش توبرسد
#نسرین شریفی
محبوبم ...
امروز هم بی تو گذشت.
چشم من به ندیدنت عادت نمی کند؛
زبان نامت را به سختی در دهانم می چرخاند؛ دست ها بلا استفاده و گوش هایم صدایت را ...
روزگار غریبی ست و درد هر بار یکی از اعضای تنم را احاطه...