داستانک آرزو با سر و صدای ز...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
4 امتیاز از 1 رای

داستانک آرزو

با سر و صدای زیاد و وحشتناکی بر زمین خورد!.
کارگر چوب بر، اره برقی اش را خاموش و با پشت دست عرق پیشانی اش را پاک کرد.
-- : ای کاش با من مداد و دفتر بسازند، یا که تلی هیزم، نه دسته ی تبر.
این سخنان را درخت صنور در لحظات آخر سقوطش با خود زمزمه می کرد.

زانا کوردستانی

ZibaMatn.IR
زانا کوردستانی
ارسال شده توسط
ارسال متن