داستانک صاحبخانه همه آنها را دعوت...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن داستانک
- داستانک صاحبخانه همه آنها را دعوت...
داستانک «صاحبخانه»
همه آنها را دعوت کرد آن هم با هزار ترفند و چرب زبانی تا قدم رنجه بفرمایند و این دعوت را به فال نیک بگیرند که برای آنها هدیههای بسیار زیادی در نظر گرفته و آنها هم که گویی غافلگیر شده باشند به سرعت سوار مرکبهای خود شدند و به آنسو چون حمله وران اسکندر یورش بردند. آنها را در مقابل خود نشاند و به
آنان وعدۀ تمام اسباب و اثاثیه خانه را داد و
گفت میتوانند هر چه را دوست دارند از آن خود کنند. چندی نگذشت بر سر تصاحب اموال دعوا افتاد تا جاییکه ارزش یکدگر را آنچنان لگدمال کردند که چیزی جز بیچارگی برایشان به ارمغان نیاورد و در این میان تنها اشیائی شکسته و مفلوک نصیب آنها شد؛ چیزی در آن خانه بر اثر این جنگ و دعواها باقی نماند. آنها هم روح یکدگر را کشتند هم آن خانه و هم تمام آن اشیاء را و خیال خوش صاحب خانه در تصویری بسیاری رؤیایی و دور ؛ انتخاب خود صاحب خانه به جای تمام آن دارایی را...
تقدیم به آنان که نه حرمت به خود و نه ارثیه و نه صاحب خانه گذاشتند...