من همان صبح پاییزی ام  که با...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
5 امتیاز از 1 رای

من همان صبح پاییزی ام 
که با صدای زنگ اول به شادی می رسید
همان کوچه ی شلوغ 
که هر قدمش پر از دلهره ی درس و امتحان بود

کتاب هایم پر بود از 
حاشیه نویسی های بی خیالی 
چه رؤیایی
چه شوقی! 
در جیبم
رنگ خودکار آبی
و بوی مداد تراشیده از عبور

چه ساده بود آن روزها 
مثل ورق های دفتر که 
پر از سوال های بی جواب می شدند
و ما
با نگاه به ساعت 
منتظر می ماندیم

آن قدر دور نیست
کیفم هنوز بوی پرتقالِ زنگ تفریح را می دهد

فیروزه سمیعی
۱۴۰۳/۷/۲۴
https://t.me/Pangarah

ZibaMatn.IR
ارسال متن