زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

در کوی عشق، جان به لب آمد ز انتظار
دل بی تاب گشت و نیامد نگار یار

هر دم خیال روی تو در چشم می دود
اشکم چو موج، می شود از دیده آبشار

گر بگذری ز کوچه ما، عطر گیسویت
پیچد به هر طرف، شود آشفته روزگار

بی قرار و مست، چشم به راهت نشسته ام
تا کی کشم ز هجر تو این رنج بی شمار؟

در بزم غم نشسته و می نوش می کنم
یادت شراب ناب و غمت ساقی هوشیار

آتش زدی به خرمن صبرم، ولی هنوز
دل می تپد برای تو ای یار نابکار

هر شب ستاره ها به تماشای چشم تو
آیند و می روند در این گنبد دوار

گر بشنوی صدای دلم را، یقین کنم
آیی به سوی من چو نسیم خوش بهار

در کوی عشق، زاهد و رند و گدا و شاه
یکسان شوند پیش رخت، ای مه عیار

ای ماه من، بتاب بر این شام تیره ام
تا صبح وصل، روشن شود چشم انتظار

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR

مهدی غلامعلیشاهی ارسال شده توسط
مهدی غلامعلیشاهی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن