در دل افلاک، اخترها به رقص آید ز نو
نغمه ی عشق از دل کهکشان ها شد نکو
ماهتاب از پشت ابر آرام و آهسته برون
می زند بر چهره ی شب، نور خود بی گفت وگو
باد در همهمه ی شاخساران، رازها
می برد با خود ز هر گلبرگ، عطر آرزو
جویباران در دل کوهسار، زمزمه
می کنند از قصه ی عشقی که باشد همچو رو
در دل این باغ خاموش و پر از راز و نیاز
هر گلی با بوی خود بر دل زند شوری نکو
ابرهای سرکش از دوردست آسمان
می رسند با بارشی بر خاک، چون عشق به سو
در عبور از کوچه های پر ز مهر و مهربان
هر دلی با یاد یاری می شود پر از سبو
چشم دل بر روی یار و عشق او بیدار ماند
هر نگاهی از نگاهش می شود چون آرزو
راز دل با عشق بر لب های ما جاری شود
عشق در هر گوشه ای از این جهان باشد فرو
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR