آمدی و زمستان دلم سبز شد...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

آمدی و زمستانِ دلم،
سبز شد
گویی تمام شکوفه‌های باغچه‌های خدا،
برای روییدن در نگاه تو لحظه شماری کرده‌اند.


عطر تو را باد می‌آورد،
همراه با نسیمِ گرمِ آفتاب
من در هوایت سبز می‌شوم،
مثل زمینی که پس از باران،
بی‌اختیار عاشق بهار می‌شود.


دلم می‌خواهد دستانِ تو را بگیرم،
و در میانِ هزار دانه‌ی برفِ آب‌شده بدوم؛
تا ریشه‌های عشقمان،
عمیق‌تر از فصل‌ها رشد کند…
عمیق‌تر از ریشه‌های این درختِ پیر.


بهارِ من!
تا نفس‌هایت با باد همسفر می‌شود،
من هم هوای تو را دارم
همه‌ی عمر.

برای تو، که به قلبِ یخ‌زده‌ام تابستان هدیه دادی

دکتر پناهی
ZibaMatn.IR
دکتر میثم پناهی
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، عاشقانه‌ای است که ورود معشوق را به مثابهٔ بهاری در زمستانِ سردِ دل شاعر توصیف می‌کند. عشق او، زندگی و طراوت به قلب یخ‌زده شاعر بخشیده و باعث شکوفایی و رشد عمیقِ عشقشان شده است. شاعر آرزوی همراهی و همیشگی بودن با معشوق را دارد و او را بهاری جاودان می‌داند که زندگی‌اش را دگرگون کرده است.

ارسال متن