ز خلق آن دل گرفتم کز...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن عطیه چک نژادیان
- ز خلق آن دل گرفتم کز...
ز خلق، آن دل گرفتم کز صفا دورند که جز صفر همه در اعداد طبیعی درخطا بودند
به خلوت و دل، حاصل خوشی آمد که جمعِ خلق، همه قیل و قال بیسودند
حدود عالم فانی، به قدر حس بُوَد به بینهایتِ جان، عاشقان چه آسودند
ز مشتقِ شب و اشک، آتشی برآمد باز که در معادلهی دل، همه فنا بودند
اگرچه قاعدهی عقل بر حضور افتاد ولی به دل بنگر، اهل دل کجا ماندند؟
دلم به قاعدهی «یک» بسوخت و آرامید که جز خدای تعالی، همه عدد بودند
مرا ز غیر مپرسید چون شدم تنها که در سکوتِ عدم، رازها هویدا بود
دل از توابع دنیا گسست، چون دیدم
که تابعیست که با دل، همیشه همزاد است
نمودها همه گم گشت در ضمیرِ وجود
حقیقت عددی از جنس نور و اضداد است
اگرچه گنگ بُوَد حاصل حسابِ جهان
درونِ خلوت دل، حلِ هر معاد است
نه انتهاست، نه آغاز، راهِ دل با دوست
که عشق، خطی مستقیم بیابعاد است
چه حاجت است به برهان، اگر دلی آگاه
نگه کند به خودش، اصلِ هر مباد است
ز بس که گم شدگاناند در حساب و شمار
تنهایی است که سرچشمهی نهاد است
به قدرِ سطرِ سکوت است شرحِ احوالم
که آنچه گفتنی است، درطواف است
غبار دفتر عقل، از جنون پاکم کرد
که عقل، قاعدهمند است و عشق، آزاد است
نوشتم این غزل از عمقِ خویش، با لبخند
که این دلیلِ بقا در دلِ فُسُرداد است
آتیه، از دل، نه از کتاب حساب
که عشق، حاصل عمر است، نه فراداد است