نه اهل صحبت جمع ام ولی...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

نه اهل صحبت جمع ام ولی زره دل‌بسته‌ام
به غمِ خاطرات خراب، رسته‌ام
در سینه‌ام زِ شوقِ حرم شعله می‌کشد
در آتشی که کربلا شد رهین راه
چشمم هنوز خیسِ نگاهِ عطش‌زده‌ست
لب‌تشنه‌ام چو طفلِ حرم، در دلِ سراب
در هر نسیم، بوی محرّم رسیده‌ست
دل می‌رود به سوی حرم، بی‌دلیل و قاب
چند سالی‌ست غم به دل گرفته‌ام
هر واژه در گلوست، به نفس، نیمه‌جان و آب
ای کاش یک سحر، سرِ کوی تو پا نهم
هر شب به یادِ سقا، و غریبی، و آفتاب
زینب اگر نبود، چه می‌ماند زِ کربلا؟
او گفت حق، سیلی به دل شام بی حسین
ای زائرانِ صحنِ حسین، خوش باد حالتان
من را هنوز فاصله‌هاست، از دنیا تا معنا
باز، رهینِ وجودت هوای حرم گرفته
دل از زمین بریده و بال و پرم گرفته
باز آن حیاطِ غمِ دیرینه، بوی کربلاست
که دعا را به حنجره‌ی مضطربم گرفته
زِ تل، بگو، زِ علم، زِ زینب و غریبی
زِ خیمه‌ای که خودش غم داشت، ولی غمم گرفته
خاکِ حرم، امانت‌دارِ غمِ زائران‌ست
از آن غروبی که دل، باورم گرفته
تو از آن اذانِ «هل من ناصر»ِ ز بی‌پاسخ‌شان
بغض را زِ عمقِ گلو، با عَلَم گرفته
زِ گودِ قتلگه، سَر از پیکری جدا بودی
ولی زِ تیرهای عدو، که زینب بال و پرم گرفته
زِ بین‌الحرمین، آن بغضِ نیمه‌شب
که هر شب از خیالِ تو، به سحر گرفته
زِ مردمِ وطنِ ما، زِ حالِ بی‌عَلَم و شمشیر و تنها
ولی حسینِ ما، تویی که علم را گرفتی
من آن غباری‌ام که اگر قابلم ندانند
تو با نگاهی از کرمت، محترم گرفتی
به هر قدم، که از تو شنیدم، روشنی گرفتم
به هر خطِ زیارتِ تو، روحِ نو گرفتم
اگر چه روسیاه‌ترین همراه منم
اما تو از کرم، با سیاهی دفتر، به گوشه‌ای سفید
برایم حُر نوشتی

عطیه چک نژادیان
ZibaMatn.IR
عطیه چک نژادیان
ارسال شده توسط
ارسال متن