امروز بندر گریست و آسمان شانه...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن دلنوشته های باران کریمی
- امروز بندر گریست و آسمان شانه...
امروز، بندر گریست...
و آسمان، شانههای خستهی دریا را بوسید.
ای بندر زخمی...
ای آغوش خستهی دریا!
امروز، غم از موجهایت سر رفت
و آفتاب، شرمگین،
بر شانهی آسمان نشست.
چه دستی،
چه اندوهی،
خنجر بر گلویت نشاند،
که باد، نوحهخوان سواحل شد؟
دریغا ای دیار شرجی و شعله،
ما، دور و نزدیک،
با اشک و آه،
در سوگت، جامه دریدیم.
خاکت بوسهگاه دلهای عاشق است،
و زخمت، قصهی تلخی که در رگهای جنوب میدود.
بدان، ای بندر دلشکسته،
که ما نیز،
همراه تو گریستهایم،
و امید بستهایم،
به طلوعی دوباره،
که بر ویرانههایت،
گلی از لبخند روییده شود.
ای کاش میتوانستیم،
با دستهای کوچکمان
دریایت را آرام کنیم،
و بادهایت را مرهم گذاریم...
تا دوباره،
پرندهها،
به بام خانههایت برگردند.
تفسیر با هوش مصنوعی
این شعر، مرثیهای برای بندری ویران شده است. شاعر با تصویرگریهای زیبا از غم و اندوه بندر و طبیعت، همدردی خود را ابراز میکند. امید به بازسازی و شکوفایی دوباره، در کنار سوگ و اندوه، در این شعر موج میزند و خواننده را به تأمل دربارهی آسیبها و امید به آینده وا میدارد.