موهای پریشان به کمر افتاده آتش...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن محمد خوش بین
- موهای پریشان به کمر افتاده آتش...
موهای پریشان به کمر افتاده
آتش ز شرارت به جگر افتاده
واعظ به من از توبه سخن گفت ولی
خود از غم عشق تو به سر افتاده
ای راز نهانمانده در اعماق دل
آغوش تو مرهم شده بر طاق دل
هر جا بروم، سایهات آنجاست هنوز
گویی تو شدی قبلهی مشتاق دل
ای کاش شبی در نظرم خواب شوی
آرام دلم محرم و بیتاب شوی
دل را به تو بستم که رهایم نکنی
تا مثل دعا در لب محراب شوی
چون باد به گیسوی تو آویخته ام
در حلقه عشقت چه خوش آمیخته ام
ای سرو بلند از چه چنین دور شدی ؟
من ریشه به پای تو فرو ریخته ام
رفتی و جهان از نفس افتاد، عزیز
دل ماند و هجومِ قفس افتاد، عزیز
هر گوشهی این خانه پر از بوی تو بود
این گونه دل از آه پس افتاد، عزیز
هر شب به هوای تو دلم پر زده است
در خلوت اشکم سحر از سر زده است
بر سینه ی زخمی من ای بیخبرم
عشقت گل انداخته خنجر زده است
هر شب به هوای تو پریشان شدم
با گریه و خاموشی، چراغان شدم
هر بیت به یاد تو نفس میکشد
با نام تو در واژه، شهیدان شدم
ای اشک، ببار از دل شبسایهگون
تا پاک شود چهرهی این خاک خون
هر قطره ی اشکم غزلی تازه شد
از درد تو شد واژه به واژه جنون
بگذار بمانم به همین غم دچار
شاید برسد از نفست باز بهار
شاید که شبی خنده زنان بیایی
با عطر تو روشن شودد این شام تار