گفتا کجا نهان کنی خاطرات خویش...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن عطیه چک نژادیان
- گفتا کجا نهان کنی خاطرات خویش...
گفتا: کجا نهان کنی خاطرات خویش ؟
گفتم: در آن سکوتِ کودکی و روزگارِ خویش
در کوچههای کودکیام جای خالیش
پنهان شد از نگاهِ دلِ بیقرارِ خویش
من خنده بر لب و دلِ من غرقِ گریهها
خاموش بود قصهی اشکِ انتظار خویش
آغوشی از تو دور، ولی در خیالِ تو
می خواستم ز مهر مادر کنارِ خویش
از مادرانهها چه شنیدم؟ کودکی توگو
در سینه داشتم فقط انتظارِ او
من با خودم بزرگ شدم، با سکوتِ تو
با انتظار مانده زِ یادِ بهارِ خویش
کاش این کودکی اگر بگذرد از دیار تو
بگو سلامِ کودکِ خاکسارِ بر غم خویش
اکنون اگرچه هست مادر کنون در کنار من
کودک نمیگذاردَم روم در حصارِ خویش
دل میتپد که مادر است برو، ولی هنوز
نزدیک نیست داغِ قدیم از غبارِ خویش
آتیه گفت این سخن به طفل منتظر
رها ز شو زکودکی برو سمت روزگارخویش