از غم گذشتم و در تازه...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

از غم گذشتم و درِ تازه‌ای گشود زمان
دری ز جنس حضور و سکوت و لطف نهان
نه قفل داشت، نه دیوار، نه شکایت شب
فقط نگاهی که می‌رفت سمت صبح امان
نه از کلید گشودم، نه با دعای بلند
فقط گذشتم از آن دردهای بی‌ درمان
نه وعده‌ای به بهشتم، نه بیم دوزخی‌ام
خودم شدم نفس اولِ طلوع صبح جهان
چه روشن است درونم، چه بی‌نیاز و رها
چه بی‌ امان نشستم میان سایه و جان
به هرنفسی هست دگر امید رهایی
رها شدم، شدم آنی که می‌رود نگران
سلام گفت به من روز تازه با صبح نور
و من شکوفه شدم در نگاه ربنا

عطیه چک نژادیان
ZibaMatn.IR
عطیه چک نژادیان
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، گذر از غم و رسیدن به آرامشی درونی را توصیف می‌کند. شاعر با رها کردن دردها و بی‌نیازی از وعده‌های آسمانی، به حالتی از سکوت و حضور معنوی دست یافته است. او با امید و رهائی، شکوفایی خود را در روشنایی صبح نو می‌یابد و به آرامش و اتصال با نیرویی برتر می‌رسد.

ارسال متن