در عبور از وهم ناقوس از...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- در عبور از وهم ناقوس از...
در عبور از وهم ناقوس از تب افسانهها
سوختم بیوقفه، مدهوس از تب افسانهها
چشم بستم تا نبینم آتش آغاز را
باز ماندم در گلوس از تب افسانهها
باد میپیچد به جانم با نوای ناسری
میزند در من تپشکوس از تب افسانهها
دفن شد فریادهایم در سکوت آینه
شکوهام شد بیمداروس از تب افسانهها
مرگ را شبها نفس میکشم از بوی عشق
میبرد خوابم به کابوس از تب افسانهها
در نفسگاه درونم موج میکوبد هنوز
رعدی افتاده به ناموس از تب افسانهها
پیش چشمم رقص میکردند گلها در سراب
ریشهام خشکید در سوس از تب افسانهها
از تماشایم نپرسید آسمان چیزی مگر
ریخت از ابری دلآلوس از تب افسانهها
شمع را با شعلهاش در من تماشا میکنند
چون شدم خود آتش و طوس از تب افسانهها
رفت جان از پرده بیرون، لیک دل خاموش ماند
ماند در من نقش معکوس از تب افسانهها