شب به سر شد ماه گم...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

شب به سر شد، ماه گم در پیچ‌و‌تاب ابرها
گریه می‌افتد به جانِ پنجره، بی‌دل، رها

باد، آوازش شکست از شاخه‌های نیمه‌جان
برگ می‌رقصد به روی کوچه در یادِ صبا

خشت بر خشتِ دلم لغزید و ویران شد تمام
قصه‌ام را ریخت بر دیوار، دستی بی‌وفا

چشم بستم، تا نبینم ردّ پاهای عدم
لیک می‌آمد صدا از سایه‌های بی‌صدا

عشق را با گریه آموختم، اما بی‌نتیج
زانکه خون شد در دلم هر واژه‌ی بی‌ادعا

آب، آیینه، شکست از انعکاسِ رفتنت
مانده‌ام تنها میانِ برکه‌ای بی‌روشنا

زخم اگر دارد دلم، یاد تو مرهم نمی‌ست
باد هم با برگ‌ها برده‌ست عطرِ آشنا

برف می‌بارد ولی آتش هنوزم شعله‌ور
سردیِ تقویم‌ها نگرفت از من شعرا

خواب دیدم کوه با من گریه می‌کرد از غروب
چشمه خشکید و نماند آن شوقِ صبحانگاه ما

نقش ما را پاک خواهد کرد موجِ روزگار
چون خطوطی روی شن، در ساحل بی‌ادعا

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط
ارسال متن