در چمن چون صبحگاه افتد نسیم...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

در چمن چون صبحگاه افتد نسیمِ دلنواز
می‌رود از شاخ گل، آتش به جانِ برگ و ناز

ابرِ نقره، چرخ را چون پیرهن در بر کشد
چشمه از آیینه‌اش شوید غبارِ خویش باز

لاله با خونِ جگر، آراست رخسارِ چمن
بلبلان افشانده‌اند از نغمه‌های گرم راز

ماهِ نو با رشته‌ی ابریشمینِ کهکشان
دوخت بر دامانِ شب، گل‌دوزیِ سیمین‌طراز

باد، چون مستی که از بزمِ بهاران برگذشت
ریخت بر دامانِ گل، بارانِ گوهرساز باز

یاسمن در سایه‌ی سروِ بلند اندیشه کرد
چون قلم در دستِ عشّاقی که می‌بندد مجاز

پونه در لبخندِ جو، پیچید چون دستِ حریف
که به میخانه رساند ساقیِ بی‌احتراز

مرغِ باران‌خوان به صبح از شاخه‌ها افشاند مهر
بر دلِ سنگینِ کوه از قطره‌های بی‌جواز

آفتاب از بوسه‌ی گرمش به خاکِ خسته داد
زندگی را بار دیگر، شورِ رَستن بی‌گزاز

عشق با دستِ بهار از خوابِ باغ آگه نمود
تا نفس گیرد زِ عطرش، دل در آغوشِ نیاز

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR
مهدی غلامعلیشاهی
ارسال شده توسط
ارسال متن